نماگر به متغیر قابل سنجشی گفته می شود که وضعیت کل یا بخشی ویا جنبه ای از برنامه ها را به صورت خلاصه بیان می کند. این نماگر می تواند از یک یا چند متغیر تشکیل شده باشد. نماگر بایستی بتواند مجموعه شرایط مورد نظر را تبیین نماید. به همین دلیل، تعریف نماگر در حوزه های مدیریت نقش واهمیت خاصی پیدا کرده است.
در مبانی نظری ، نماگراغلب با پسوندهای مختلفی و برای اهداف وکاربردهای مشخصی مورد استفاده قرار گرفته است. در ادامه انواع نماگر تشریح می گردد.
1-1-17-1- نماگرکلیدی عملکرد
نماگرکلیدی عملکرد (گاهی آن را شاخص می نامند)به متغیرهای ساده ویا ترکیبی اطلاق می گردد که برای سنجش عملکرد سازمان مورد استفاده قرار می گیرند. این نوع نماگر در حد وسیعی در حوزه علمی سنجش عملکرد سازمانی توسعه وترویج یافته است. برای مثال، میزان تولید می تواند به عنوان یک نماگر عملکردی ساده استفاده شود. درعین حال، سرانه تولید نیز یک نماگرچند متغیره محسوب می شود که نسبت به قبلی اطلاعات بیشتری را ارائه می دهد.
1-1-17-2- نماگرکلیدی استراتژیک
نماگرهای کلیدی استراتژیک متغیرهایی هستند که برای کمی سازی وضعیت عملکرد در مقایسه با عناصر اصلی مانند اهداف استراتژیک شرکت مورد استفاده قرار می گیرند. هر سیستمی دارای نماگرهایی است که به شما می گوید تا چه اندازه اجزای سیستم خوب و یا چقدر ضعیف کار می کنند و نماگرهای کلیدی آنهایی هستند که روی مهمترین عناصر سیستم متمرکز می شوند.
نماگرهای کلیدی عملیاتی به شما می گویند که قسمت های مختلف کسب وکار شما چقدر خوب در حال کار است و نماگرهای کلیدی استراتژیک بیان می کنند که کل کسب و کار شما چگونه کار می کند و به چه میزان به سمت اهداف استراتژیک شرکت پیشرفت می کند.
سازمان ها معمولا به آنها توجه نمی کنند و آنها را اندازه گیری و ردیابی نمی نمایند ، اما با این وجود ، چنین نماگرهایی وجود دارند. ترفند مناسب این است که آنها را شناسایی کرده، کمیت آنها را تعیین نموده و به صورت دوره ای آنها را ردیابی کنیم(ئی میتز ،1996،ص1).
در مبانی نظری از این واژه ترکیبی کمتر استفاده می شود. به هرحال، دراین کتاب نماگرکلیدی استراتژیک به کلیه متغیرهای کمی وکیفی اطلاق می شودکه برای تعیین میزان تحقق برنامه ها ویا عناصر استراتژیک در کلیه سطوح استفاده می گردد. برای نمونه، فروش سرانه محصولات وخدمات شرکت می تواند به عنوان یک نماگر استراتژیک تعریف شود.
1-1-17-3-نماگرهای پیشرو،همزمان وپسرو
درعلم اقتصاد نماگرها، سر‌ی‌هايي ازداده ها نظير توليد، درآمد، اشتغال وسرمايه گذاري هستند كه تعيين كننده وضعيت ويژه اقتصادي می باشند(طباطبایی یزدی، 1380). نماگرهاي مرتبط باچرخه هاي تجاري، سري هايي هستندكه در سه مقطع زماني پيش از، همزمان با و يا پس از چرخه هاي تجاري تغيير مي كنند.
نماگرهاي پيشرو نخستين شاخص‌هايي هستند كه بروز تحولات و دگرگوني هاي اقتصادي را نشان می دهند. خبرگان و كارشناسان سازمانی با مشاهده ايجاد تغييرات در نماگرهاي پيشرو، وقوع تغييرات هم جهت با نماگرهاي پيشرو را در مجموعه فعاليت هاي کلان پيش بيني مي كنند.
تغييرات در نماگرهاي پيشرو زودتر از تغييرات در ديگر بخش هاي محیطی به وقوع مي پيوندد و با تغيير آن در يك فاصله زماني نسبتا كوتاه، ديگر بخش ها نيز دچار دگرگوني می‌گردند.
درتحلیل استراتژیک می توان متغیری خاص مانند رشد یک صنعت را به عنوان متغیر مرجع در نظر گرفت و سایر متغیرها را تحت عنوان نماگر به صورت زیر تعریف کرد:
اگر اوج يا حضيض جزء دوران متغير مورد نظر جلوتر از اوج يا حضيض متغير مرجع باشد، در اين صورت آن را متغير پيشرو مي گويند. اگر اوج يا حضيض جزء دوران متغير مورد نظر بعد از وقوع اوج يا حضيض متغير مرجع باشد در اين صورت آن را متغير پسرو مي گويند واگر اوج يا حضيض جزء دوران متغير مورد نظر همراه با اوج يا حضيض متغير مرجع باشد در اين صورت آن را متغير همراه یا همزمان مي گويند(کلوسیک وهالوسکا ،2008). نمودار زیر درمثالی صوری،ترتیب متغیرهای مذکور را تبیین می کند.

 

شکل شماره 1: نمونه ای فرضی برای جایگاه زمانی انواع متغیرهای مرجع،همزمان،پیشرو وپس رو

1-1-17-4- نماگرمستقیم و غیرمستقیم
نماگر های مستقیم به طور دقیق به نتایج در هر سطح عملکرد مربوط می شوند. برای مثال، تعداد واکسیناسیون کودکان، اندازه گیری های مستقیم خروجی است.کاهش مرگ و میر نوزادان یک اندازه گیری مستقیم از تاثیر پروژه ویا برنامه است.
نماگر غیر مستقیم یا “پروکسی” برای نشان دادن تغییر یا نتایجی استفاده می شود که با نماگر مستقیم امکان پذیر نیست. نظارت بر برخی از اهداف، به ویژه اهداف پیامدی، دشوار است. اغلب لازم است شاخص های غیرمستقیم یا پراکسی را انتخاب کنیم که ممکن است اندازه گیری آن برای ارزیابی ها آسان تر باشد. به عنوان مثال، اثربخشی برنامه سلامت کودک را می توان با توجه به میزان مرگ و میر اندازه گیری کرد. اما سنجش این شاخص در کوتاه مدت زمان بسیار مشکل است. به همین دلیل، از نماگر های پراکسی مانند درصد تولدها درحضور پرسنل بهداشتی آموزش دیده و قابلیت دسترسی و میزان استفاده از امکانات بهداشتی استفاده می شود.

1-1-17-5- جنبه های مشکل ساز و راه حل آن
شرایط محیطی با تغییرات شدید ومستمر به همراه حجم زیادی از داده در بانک های اطلاعاتی شرکت ،نیاز به تعریف نماگر در کلیه سطوح برنامه و حوزه های استراتژیک را دو چندان نموده است. به همین دلیل، تولید انواع نماگرها نیز به عنوان کسب وکاری با ارزش رواج یافته است.
اما به نظر می رسد که برای مدیران عالی ومیانی شرکت، به شکل دهی داشبوردهای مختلف و در سطوح سازمانی ، متناسب با شرایط محیطی اهمیت لازم را قائل نیستند. این واقعیت در کسب وکارهای کشور دلایل متعددی دارد که جای طرح آن در این مجمل نیست.
اما راه حل مسلم این مشکل ، همساز وهمزمان کردن تدوین برنامه ها با نماگرهای مناسب است، به گونه ای که در ترکیب متغیرهای ورودی تا پیامدهای یک برنامه به چنین نماگرها ویا متغیرهای شکل دهنده آنها توجه کافی بشود. در واقع، بایستی هر برنامه ای شامل متغیرهایی بشود که هم گویای وضعیت عملکرد باشد وهم بستر لازم برای سنجش وپی گیری تحقق متغیرهای کلیدی فراهم گردد.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

 

1-1-16-1- تعریف خط مشی
خط مشی را رهنمودهایی برای راهنمایی وتفکر،تصمیم واقدامات مدیران وفرودستان آنها دراجرای استراتژی سازمان تعریف می کنند. خط مشی ها را غالبا به عنوان دستورالعمل های استاندارد عملیاتی می شناسند که از طریق استاندارد کردن بسیاری از تصمیمات تکراری ومحدود ساختن اختیارات مدیران وفرودستان در اجرای استراتژی های عملیاتی به افزایش اثربخشی مدیریت کمک می کند(پیرس و رابینسون،1388،ص52).
بعضی خط‌مشی را یک بیانیه ماموریت کوچک شده می دانند. خط‌مشی مجموعه اصول و قواعدی است که تصمیم‌گیری‌های سازمان را جهت‌دهی می‌کند. خط‌مشی‌ها از سوی مدیریت ارشد سازمان چارچوب ‌بندی شده‌اند تا به ‌صورت راهکاری برای تصمیم‌گیری عملیاتی عمل کنند. خط‌مشی در برجسته‌سازی قواعد، ارزش و باورهای سازمان مفید است و به صورت مبنایی برای هدایت فعالیت‌ها است.خط‌مشی‌ها، با استفاده از عقاید و دیدگاه عمومی چند نفر در سازمان در ارتباط با هر موقعیت، طراحی شده‌اند.
خط‌مشی‌ها به مدیریت سازمان کمک می‌کنند که مشخص کند در موقعیت خاص، چه کاری قرار است انجام شود. این خط‌مشی‌ها باید به صورت مستمر طی یک دوره طولانی اعمال شوند تا از تناقض‌‌ها و همپوشانی اجتناب شود(سربی ،2019).
1-1-16-1- ابزارهای تعریف خط مشی
نظر به اهمیت موضوع ونگاه ویژه برنامه ریزی استراتژیک به ابزارهای مناسب برای تعریف خط مشی ، در ادامه انواع ابزارهای ممکن برای تبیین خط مشی ها تشریح می شوند.
الف- قانون
قانون در زبان یونانی از کانون به معنی قاعده و ترتیب اتخاذ شـده اسـت و منظـور از آن، قواعـد کلـی است که به طور یکسان بر یک سلسله از امور شمول داشته باشد. به این ترتیب شرکت خود قانون وضع نمی کند بلکه بایستی احتمالا مجموعه ای از قوانین بالا دستی وضع شده توسط نهادها را رعایت نماید.
ب- آیین نامه(نظام نامه)
آئین نامه به مجموعه مقرراتی اطلاق می شود که یک سـازمان عمـومی یـا خصوصـی به منظور تنظیم امور سازمان خود (در یک یا چند مورد خاص) آن را تهیه و تدوین و به موقـع اجـرا مـی گذارد. آئین نامه با خط مشی ها، سیاست ها، برنامه ها و اسـتراتژي هـاي سـازمان همخـوانی داشـته ودستیابی سازمان به اهداف از پیش تعیین شده، برقراري مناسبات و فعالیت هاي همسـو و هـم جهـت بـایکـدیگر، یکپـارچگی و یکنواخـت نمـودن فعالیت هـا،تصـمیمات،رویـه هـاي اجرایـی و…. در راسـتاي استراتژی هاي سازمان را فراهم می نماید.
ب- دستورالعمل
دستورالعمل شامل روش ها و مقررات مکتوبی است که در آن مراحل انجام کار به منظور اجـراي تمـام یـا قسـمتی از یـک سیستم/ فرایند/ روش و نحوه اجراي صحیح یک ماده یا تبصره اي از یک آئین نامه یـا قـانون تهیـه وبه موقع اجرا گذاشته می شود.اطلاعات مندرج در یک دستورالعمل اجرایـی مشـتمل بـر نـوع فعالیـت، مشمولین (واجدین شرایط دستورالعمل)، مراحل اجرایی، چگونگی و نحوه اجرا می باشد.
ت- رویه(شیوه اجرایی)
رویه‌ها سلسله گام‌های متوالی مرتبط به‌هم هستند که کارکنان، به‌منظور تحقق وظایف شغلی خود، از آنها تبعیت می‌کنند. رویه‌ها، به‌ هم پیوستگی زمانی اقدامات ضروری، را نشان می‌دهند. رویه‌ها (روش‌های کار) ، راهنمای عمل هستند نه راهنمای اندیشیدن. رویه‌ها، روش کاملی را روشن می‌سازند که برپایه آن یک فعالیت مشخص باید به اجرا گذاشته شود(کونتز وهمکاران،1374،ص183)
1-1-16-2- جنبه های مشکل ساز
بنا برا تعریف این کتاب، خط مشی مجموعه ای از اصول و قواعدی برای تصمیم‌گیری‌های سازمان است. خط مشی مجموعه ای از اولویت ها وتاکیدات وچارچوب ها برای تصمیم گیری است. با این تعریف می توان اذعان نمود که خط مشی خاص اجرای استراتژی نیست، بلکه می تواند اصولی برای اجرای کلیه اجزای برنامه مانند اهداف را نیز پوشش بدهد.
تعریف ارائه شده بدین معنی است که خط مشی می تواند برای کلیه سطوح برنامه از کلان گرفته تا عملیاتی تعریف گردد. در واقع دراین کتاب مفروض این است که هدف محوراصلی هر برنامه است، آنگاه استراتژی چگونگی تحقق هدف را تبیین می کند وخط مشی، بایدها ونبایدها در تحقق هدف و استراتژی را تشریح می نماید. دراین صورت،خط مشی می تواند متناظر با هدف واستراتژی، درسطوح مختلف تعریف گردد.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

1-1-15-1- مقدمه
در مبانی نظری ، نوع بندی مشخصی برای اهداف مورد توافق نیست. اما می توان گفت که از واژه هایی استفاده می شود که در ذات خود جایگاه هدف را دارند. هدف به غایت ونهایتی گفته می شودکه سازمان می خواهد به آن دست یابد و بر مبنای بعضی از ارکان جهت ساز ونتایج تحلیل شرایط محیطی تعیین می گردد. هدف در پاسخ این سوال شکل می گیرند که شرکت بایستی با اجرای برنامه درکجا قرار گیرد.
درمبانی نظری اهداف به جهات مختلف دسته بندی وتعریف شده اند. گاهی سه سطح استراتژیک ،کسب وکار وعملیاتی برای هدف تعریف شده است. گاهی نیز هدف بر اساس افق زمانی به بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت دسته بندی شده است. تعریف هر کدام در ادامه ارائه می شود.
1-1-15-2- اهداف برحسب سطوح
طبق گفته هاففر و شندل (1979) ، اهداف سازمانی به سه سطح مشخص یعنی سطح استراتژیک ، تاکتیکی و عملیاتی تقسیم می شوند. اهداف سطح استراتژیک به طور گسترده برای پشتیبانی از بیانیه ماموریت تعریف شده و توسط و برای مدیریت ارشد سازمان تعیین می شود. اهداف سطح تاکتیکی از اهداف سطح استراتژیک پشتیبانی می کند و توسط مدیران میانی و برای آنها تعیین می شود.
اهداف در این سطح به چگونگی عملیاتی کردن اهداف استراتژیک متمرکز شده و سطح دستاوردهای لازم در ادارات را نشان می دهد. اهداف عملیاتی در پایین ترین سطح سازمان تعیین می شود و برای مدیران سطح پایین برای پشتیبانی از اهداف تاکتیکی تعیین می شود.
در هر سطح ، اهداف با درجات مختلف انتزاع تعریف می شوند ، پیچیدگی های مختلفی را به ارث می برند و اهداف مختلفی را ارائه می دهند. به عنوان مثال ، در سطح استراتژیک ، اهداف به صورت انتزاعی با هدف حمایت از مأموریت و بیانیه چشم انداز تعریف می شوند.
در این سطح ، هیچ روش مشخصی برای تحقق اهداف وجود ندارد. در سطح تاکتیکی ، روسای دپارتمان اهداف مربوط به هر بخش را نسبت به اهداف استراتژیک تعیین می کنند ، و گرچه ممکن است مسیرهای دستیابی واضح تر باشد ، اما تعاریف هدف بعضی اوقات برای گروه محدود کننده است. در سطح عملیاتی ، اهداف برای تحقق نتیجه مراحل خاص مشخص می شوند. این اهداف ممکن است به صورت جداگانه یا توسط ذینفعان در همان فرآیند تدوین شوند.
1-1-15-3- اهداف برحسب افق زمانی
اهداف گاهی بر اساس افق زمانی آن دسته بندی می شوند. اهداف بلند مدت آنهایی هستند که معمولا کلیه حوزه ها را پوشش می دهند و افقی پنج سال وبیشتر دارند. اهداف میان مدت آنها هستند که برای تحقق اهداف بلند مدت تدوین می شوند وافقی سه تا پنج ساله دارند. اهداف کوتاه مدت یا یکساله در سطح عملیاتی ودر راستای اهداف میان مدت تعیین می شوند.
1-1-15-4- اهداف برحسب قابلیت سنجش
میزان کلی بودن وابهام تا کمی بودن وقابل سنجش معیاری دیگر برای دسته بندی اهداف است. معمولا اهداف کلان یا استراتژیک عباراتی کلی است درحالی که اهداف سالیانه ویا عملیاتی بایستی قابل سنجش باشند. می توان گفت که اهداف برحسب این معیار به مقاصد ،اهداف کلی واهداف کمی دسته بندی می شوند:
مقاصد بیانیه هایی هستند که فلسفه وجودی سازمان را شرح می دهند. مقاصد شامل شرحی از فعالیت های فعلی و آینده سازمان را ارائه می دهد. مقصد در واقع، شرحی بر نقش سازمان در جامعه خود می باشد که وسیع تر از منظور سازمان(مانند تولید تجهیزات الکترونیکی) است. مقاصد شرکت ممکن است با سایر شرکت های همکار مشترک باشد و این درحالی است که ماموریت بایستی شامل دلایل وجودی باشد که سازمان مورد نظر را از دیگر سازمان ها متمایز نماید.
اهداف کلی را می توان نهایت هایی گسترده و کلی دانست . عبارت هایی جهت دار ولی کلی برای بیان آنچه است که سازمان می خواهد به آنها برسد. می توان گفت اهداف کلی، ترجمه مقاصد سازمان به نهایت هایی است که برحسب حوزه های سازمانی تدوین می گردد.
اهداف کمی به غایت هایی گفته می شود که برای فعالیتی خاص تدوین می گردد و تا حد زیادی قابل اندازه گیری می باشند. همچنین، این اهداف مقدمه ای برای تدوین خط مشی های اجرایی سازمان هستند.
1-1-15-5- جنبه های مشکل ساز و راه حل
بنا بر شرح فوق می توان نتیجه گرفت که سه معیار برای دسته بندی اهداف در مدیریت استراتژیک رایج است. معیار اول سطوح برنامه را مد نظر قرار می دهد و سه نوع استراتژیک، تاکتیکی و کارکردی را در نظر می گیرد. با به کارگیری معیار زمان، سه دسته بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت تعریف می شود. با معیار میزان ابهام و یا قابلیت سنجش می توان سه دسته مقاصد ،اهداف کلی و کمی را بیان نمود. اما در ادبیات موجود، صاحب نظران روشی عمومی وکاربردی برای یکپارچه سازی و همراستا سازی این دسته بندی ها را مطرح نکرده اند.
از طرف دیگر، صاحب نظران قابلیت سنجش را مختص سطح پایین اهداف نمی دانند. بعضی پیشنهاد می کنند که به جای تاکید بر قابلیت سنجش اهداف، بایستی برای هر هدف از نماگر های خاصی برای سنجش آن استفاده نمود.
برای حل این مشکل بایستی اولا اهداف به صورت زنجیره وار وپیوسته تعریف شوند ودوم اینکه برای کلیه سطوح تحلیل در برنامه، اهداف در سه سطح کلان، میانی و پایینی قابل تعریف باشد، به گونه ای که با بعضی از معیارهای دسته بندی فوق همراستا باشد. همچنین برای هرحوزه مورد مانند شرکتی،کسب وکار وبخشی(منابع انسانی و…)وعملیاتی نیز می توان اهداف را تعریف نمود. شرح الگو و معیارهای مربوطه در فصل بعدی ارائه می شود.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

 تعریف ماموریت

بیانیه ماموریت سندي است كه يك سازمان را از ساير سازمان هاي مشابه متمايز مي نمايد. ماموريت سازمان نشان دهنده طيف فعاليت ، از نظر محصول و بازار مي شود. در بيانيه ماموريت پرسشي كه پيش روي همه استراتژيست ها وجود دارد ، مطرح مي شود، يعني ما به چه كاري مشغول هستيم؟
رسالت بيانگر ارزش ها و اولويت هاي يك سازمان است. ماموريت يا رسالت باعث مي شود كه استراتژيست ها درباره ماهيت و دامنه فعاليت هاي كنوني شركت بيانديشند و نيز جذابيت هاي بالقوه بازارها و فعاليت هاي آن را مورد ارزيابي قرار دهند. رسالت يا ماموريت سازمان نموداري است كه مسيرآينده سازمان را مشخص مي نمايد(دیوید،1378).
درمبانی نظری درهنگام تدوین اجزای فوق درزمینه تقدم زمانی به خصوص برای چشم انداز وماموریت اختلاف نظر وجود دارد. گروهی اعتقاد دارند که موسسان یک شرکت در ابتدا آمال وآرزوهای خود را بیان می کنند و سپس برای آن چشم اندازی تعریف می شود وبرمبنای آن ماموریت وارزش ها مشخص می شوند. گروهی دیدگاهی برخلاف فوق دارند.
اما در کل می‌شود به طور نسبی این فرمول را ارائه داد، که برای سازمان‌ها و شرکت های موجود که در حال فعالیت هستند معمولاً اول رسالت تبیین می‌شود و بعد چشم انداز بر اساس رویای صاحبان سهام تدوین می‌شود و برای اشخاص یا سازمان هایی که قرار است بوجود بیایند معمولاً اول چشم انداز تدوین می‌شود .

ارتباط مقاصد و بیانیه ماموریت
درمبانی گفته می شود که بيانيه ماموريت وسيع‌ترين و بالاترين سطح از اهداف ومقاصد سازماني را مشخص مي‌كند. با اين حال، بهتر است هميشه در ذهن اين مطلب را داشته باشيم که بيانيه ماموريت سه عنصر كليدي فوق را مشخص مي‌كند. علاوه براين، مي‌توان هماهنگ با بيانيه ماموريت از درون آن جهت گيري کلی واهداف کلان را نیز بيان مي‌كند.
بيانيه ماموريت سازمان مبناي اولويت‌ها، استراتژي‌ها، برنامه‌ها و وظايف كاري است. براي طرح‌ريزي مشاغل مديريت و بالاتر از اين ها، براي طرح‌ريزي ساختارهاي مديريت به عنوان يك نقطه آغاز به حساب مي‌آيد.

جنبه های مشکل ساز و راه حل
تعریف بیانیه رسالت
در تعریف بیانیه ماموریت وترکیب اجزای آن اختلاف نظر وجود دارد. نمونه های بیانیه ماموریت شرکت ها نیز مشخص می کند که رویکرد مشابهی وجود ندارد و تنوع زیادی در تعریف واجزا مشاهده می شود. بنابراین، نیاز به باز تعریف ارکان اصلی شرکت در قالب برنامه می باشد. درضمن، برای تفکیک بیانیه ماموریت از جزء آن یعنی ماموریت ،از عبارت بیانیه رسالت استفاده می شود.
بنا برتعریف این کتاب، بیانیه رسالت نشان‌دهنده‌آرمان (چشم‌انداز) ، ماموريت و ارزش ها و باورهاي بنیادی وقراردادی سازمان است به گونه‌اي كه سازمان مورد نظر را از ديگر سازمان‌ها متمايز سازد.

تقدم اجزای ارکان جهت ساز
ارکان جهت ساز مجموعه ای از عناصر استراتژیک در سطح کلان شرکت می باشد. ترکیبی از بیانیه رسالت شرکت و اهداف کلان وجهت گیری های کلی وخط مشی های کلان را ارکان جهت ساز شرکت گوییم.
نظر به اختلاف دیدگاه های در خصوص تقدم زمانی در تدوین اجزای بیانیه رسالت، نیاز به ارائه الگویی می باشدکه بتواند مشکل را حل نماید و ویژگی های خاصی داشته باشد.
اول اینکه در تدوین ارکان جهت ساز رویکردی چرخشی اجتناب ناپذیر است. این امر حتی تا آخرین مراحل برنامه ریزی ضرورت دارد. در این کتاب ابتدا چشم انداز تدوین می گردد و سپس ماموریت شرکت و بر مبنای آن و با محوریت حوزه های استراتژیک، ارزش های بنیادی وقراردادی شکل می گیرد.
اهداف کلان و جهت گیری های کلی وخط مشی های کلان سه عنصر استراتژیکی هستند که به ترتیب و برمبنای بیانیه رسالت و یا هماهنگ با آن تدوین می شوند. تعریف اجزای ارکان جهت ساز و شرح ارتباط آنها با همدیگر در فصل های بعدی خواهد آمد.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
TUSTAM.MISSION STATE.VZRI با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

در ادبیات مدیریت استراتژیک نوعی دسته بندی از استراتژی درکنار سلسله مراتب آن مطرح شده است. این دسته بندی ها را می توان برحسب هدف از تحلیل شرایط و نقش استراتژی در موجودیت مورد بررسی از همدیگر تفکیک نمود ،گرچه با سطوح استراتژی نیز مرتبط است. این شیوه دسته بندی به ما کمک می کند تا مطابق با انتظارات شرکت از نوع وروش مناسب تحلیل استفاده کنیم. شایان ذکر است که در مبانی به طور مستقیم از این شیوه دسته بندی استفاده نشده است. در فصل بعدی ارتباط میان سلسله مراتب و نوع بندی برمبنای هدف استراتژی تشریح خواهد شد.
1-1-13-1- ارزش آفرینی و هم افزایی
استراتژی سرپرستي ، شركت را از حيث منابع و توانمندي هاي قابل استفاده آن در ايجاد ارزش و هم افزايي مورد نظر مديران ، مورد توجه قرار مي دهد . بنابرنظر كمپل ، گولد والكساندر شركت هايي كه به چند فعاليت مي پردازند از طريق فعاليت هاي خود ارزش خلق مي كنند ، بهترين شركت هاي مادر مي توانند در مقايسه با رقباي خود ، ارزش بيشتري خلق كنند به شرط آنكه مالكيت آن فعاليت در اختيارشان باشد . اين شركت ها همان چيزي را دارند كه ما به آن مزيت سرپرستي مي گوييم .
سرپرستي با تمركز بر شايستگي هاي محوري و اصلي شركت مادر وهمچنين ارزش حاصل از ارتباط بين شركت مادر و واحدهاي تجاري اش ، استراتژي بنگاه را خلق مي كند . وقتي شركت در چند مركز اصلي فعاليت دارد ، شركت مادر از قدرت زيادي برخوردار مي باشد . اگر مهارتها ومنابع شركت مادر با نيازها و فرصت هاي واحدهاي تجاري ، تناسب داشته باشد، دراين صورت شركت مي تواند ارزش خلق كند ، اما اگر تناسبي خوب بين مهارت هاو منابع با نيازها و فرصت ها برقرار نباشد ، ارزش هاي ايجاد شده از بين مي رود.
اين نوع نگرش به استراتژي بنگاه ، بسيار مفيد است . زيرا نه تنها به شركت در تصميم گيري درباره انتخاب فعاليت هاي جديد كمك مي كند ، بلكه به آن در انتخاب روش مناسب مديريت فعاليت هاي موجود نيز یاری می رساند. بنابراين ، وظيفه اصلي شركت عبارت است از :
 كسب هم افزايي ميان واحدهاي تجاري از طريق فراهم آوردن منابع لازم براي واحدها و توزيع مهارت و قابليت هاي ميان آنها.
 هماهنگ كردن فعاليت هاي واحدها به منظور ايجاد صرفه جويي هاي مقياس ( مثل خريد متمركز)
1-1-13-2- بهینه سازی وضعیت شرکت(ماندن یا رفتن)
این دسته به استراتژی های هدایتی معروف هستند. از آنجا كه هر واحد توليدي يا خدماتي بايد از يك استراتژي در سطح بنگاه پيروي كند تا موقعيت رقابتي اش را تحكيم بخشد ،هر شركت نیز بايد در مورد اين كه مي خواهد رشد كند يا خير تصميم گيري كند . بنابراین، بايستی به سه پرسش زير پاسخ بدهد :
ـ آيا ما بايد توسعه يابيم ، كوچك شويم ، يا بدون تغيير عمليات خود را ادامه بدهيم ؟
ـ آيا ما بايد فعاليت هايمان را روي صنعت فعلي متمركز كنيم يا بايد با ورود به صنايع ديگر ، فعالیت هایمان را متنوع سازيم ؟
ـ اگر ميخواهيم رشد كنيم ، آيا بايد از داخل خود را توسعه بدهيم يا از طريق خريداري شركت هاي ديگر ،ادغام با آنها يا تشكيل شركت هاي مختلط يا همكاري با آنها ؟
استراتژي هدايتي يك شركت ازسه جهت گيري كلي به سمت رشد (كه اصطلاحا” استراتژي هاي اصلي ناميده مي شوند ) تشكيل مي شود :
– استراتژي هاي رشد ، فعاليت هاي شركت / سازمان را توسعه مي دهند .
– استراتژي هاي ثبات ، تغييري در فعاليت هاي فعلي شركت /سازمان نمي دهند .
– استراتژي هاي كاهش ، سطح فعاليت هاي شركت / سازمان را كاهش مي دهند .
1-1-13-3- تخصیص بهینه منابع میان کسب کارها
آن دسته از شركت هايي كه چندين واحد تجاري يا خط توليد نيز دارند بايد از خود بپرسند كه چگونه بايد آنها را مدیریت كنند تا عملكرد كلان شركت تقويت شود .اين كه چقدر از زمان وسرمايه خود را روي بهترين محصولات و واحدهاي تجاري خود صرف كنيم تا از تداوم روند موفقيت آنها مطمئن گرديم ؟ و چقدر از زمان و سرمايه خود را روي محصولات جديد و هزينه بري صرف كنيم كه بيشتر آنها موفق هم نبوده اند ؟
براساس تجزيه وتحليل پرتفوليو ، مراكز اصلي شركت مانند يك بانكدار داخلي عمل مي كنند . دراين روش ، مديريت ارشد واحدهاي تجاري و خطوط توليد خود را به مثابه يك سري سرمايه گذاري هاي صورت گرفته فرض مي كند كه انتظار دارد سود آور و ثمر بخش باشند .
در واقع خطوط توليد و واحدهاي تجاري مجموعه اي از سرمايه گذاري هاي شركت هستند كه مديريت شركت بایستی سعي كند بيشترين سود را از آنها تحصيل كند . استراتژي هاي عمده اي كه يك شركت ممكن است در نتيجه اين تجزيه و تحليل اتخاذ نمايند ، عبارتند از : رشد و توسعه ،حفظ و نگهداري يا ثبات و كاهش ، واگذاري يا انحلال .
1-1-13-4- کسب موقعیت رقابتی مناسب در بازار
الف- دیدگاه پورتر
مايكل پورتر براي غلبه برديگرکسب وکارهاي رقيب موجود دريك صنعت ، دو استراتژي رقابتي ژنريك يا عمومي را پيشنهاد مي كند: استراتژي هزينه كمتر و استراتژي تمايز محصول . از اين جهت اين استراتژي ها را عمومي مي گويند كه هر شركت تجاري از هرنوع و اندازه اي كه باشند حتي سازمان هاي غير انتفاعي ممكن است از اين استراتژي ها استفاده كنند(احمدی، 1377).
ب- دیدگاه ژاپنی
— ايجاد برتری در چند بعد: برای مثال همزمان در ابعاد کاهش هزينه، بهبود کيفيت، قابليت اعتماد، فرآيند توليد متمرکز و اعتبار علامت تجاری خود را توانمند ساختن.
— جستجوی مناطق بی دفاع: شناسايي خلاءهای بازار رقابت که به علت عدم حضور رقبا رها شده است.
— تغيير شرايط درگيری و نفوذ: مانند استاندارد کردن محصولات خود، فروش از طريق کانال های توزيع ويژه که برای رقبای ديگر قابل دسترسی نباشد.
— رقابت از طريق همکاری: برای مثال همکاری تنگاتنگ با بانک، يا تأمين کنندگان مواد و قطعات و … که معمولاً منجر به ايجاد مجتمع های صنعتی يا تجاری می گردد(همان مبنع).
پ- ائتلاف استراتژیک
استـــراتژي كسب و كار مي تواند مشاركتي بوده و نشان مي دهد كه يك شركت چطور بايد در يك صنعت خاص با يك يا چند رقيب براي كسب مزيت عليه ساير رقبا همكاري كند. به غير از تباني ميان رقبا كه غيرقانوني است، نوع اصلي استراتژي مشاركتي ، ائتلاف استراتژيك مي باشد .
ائتلاف استراتژيك بين شركت ها و واحدهاي تجاري ممكن است خيلي عميق و مستحكم يا ضعيف و شكننده باشد. انواع ائتلاف ها عبارت از كنسرسيوم هاي خدمات متقابل ، شركت هاي مختلط ، توافق برسر اعطاي امتياز ساخت و مشاركت در زنجيره ارزش است.
1-1-13-5-حداكثر كردن بهره وري منابع
استراتژي وظيفه اي نگرش مورد استفادة يك حوزه كاري براي كسب اهداف و استراتژي هاي كل شركت و كسب و كار از طريق حداكثر كردن بهره وري منابع است . اين استراتژي به توسعه وتقويت يك شايستگي بارز مي پردازد تا بدين وسيله شركت بتواند به مزيت رقابتي دست يابد .
همان طور كه يك شركت بزرگ چند واحد دارد و هر واحد استراتژي خود را دنبال مي كند ، هر واحد تجاري خود نيز از مجموعه اي از بخش ها تشكيل شده است كه هريك از استراتژي كارکردي خاص خود پيروي مي كند. جهت گيري استراتژي كارکردي توسط شركت مادر تعيين مي شود. استراتژي هاي سطح وظيفه اي عبارتند از: استراتژي هاي بازاريابي، مالي ،تحقيق وتوسعه ،توليد و عمليات ، مديريت منابع انساني وسيستم هاي اطلاعاتي.

1-1-13-6- جنبه های مشکل ساز
دسته بندی های فوق از جهات مختلف با نیازهای شرکت های چند فعالیتی سازگار نیست. به دلایل این امر در قسمت های قبلی اشاره شده است. اجازه دهید مروری بر جنبه های مشکل ساز بنماییم.
اولین نکته قابل ذکر، چگونگی همراستا سازی سطوح مختلف استراتژی ها است. روش معمول این است که ازمسئولان برنامه ریزی درسطح کسب وکار خواسته می شود که استراتژی های خود را با نتایج سطح شرکتی هماهنگ وهمراستا نمایند. این روال برای سطح کارکردی نیز دنبال می گردد. حال سوال این است که رعایت همراستایی چگونه کنترل شود؟
دومین نکته برقراری پیوند میان اهداف،استراتژی ها وخط مشی ها می باشد. اگر بپذیریم که درهر سطح تحلیل می توان عناصر مذکور را داشت، شیوه ای عملیاتی ومشخص برای پیوند دادن ویکپارچه کردن آنها ارائه نشده است.
سومین نکته میزان توجه عمده به توسعه نظریه در سطح کسب وکار و توجه اندک به سایر سطوح برنامه ریزی است. در سطح مادری با ماموریت های ارزش آفرینی وهم افزایی فنون کاربردی بجز مدل اشریج
تا هنگام نگارش این مطلب، مطرح نشده است. درسطح کارکردی نیز با توجه به مدل های کیفیت جامع و زنجیره ارزش نیاز به بازنگری در حوزه های کارکردی ضرورت دارد.
چهارمین نکته به تعریف کسب وکار برمی گردد. در ادبیات موجود،تحلیل استراتژیک در سطح صنعت ،کسب وکارتا گروه محصولات وخدمات وگاهی یک محصول یا خدمت مورد توجه قرار گرفته است. حال سوال این است که یک شرکت چند فعالیتی در کدامیک از سطوح مذکور تحلیل انجام دهد. از طرف دیگر، برای کسب وکار چه تعریفی مطرح شود که هم استقلال آنها از همدیگر رعایت شود وهم به لحاظ حجم کار بتوان برنامه ریزی منسجمی را انجام داد.
درالگوی ارائه شده در این کتاب به موضوع های فوق توجه شده است وتلاش براین است که راه حلی کاربردی برای برنامه ریزی جامع ویکپارچه درسطح شرکت مادر تخصصی ارائه شود.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

در ادبیات ومبانی نظری سه سطح استراتژی موسسه(شرکتی)، كسب و كار و وظيفه اي(کارکردی) برای يك شركت تجاري تعریف شده است. سلسله‌ مراتب‌ یا سطح‌ استراتژی‌ در شكل‌ زیر نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. شرح این سطوح در ادامه مطرح می شود.

شکل شماره : سلسله مراتب یا ارتباط سطوح استراتژی
منبع: اميركبيري، 1381، ص 62

1-1-11-1- استراتژی سطح شرکتی
این سطح استراتژی به توصيف جهت گيري كلان موسسه تجاری در راستاي نگرش كلي آن بنگاه به رشد و مديريت انواع بازارها(صنایع) و خطوط توليد مي پردازد. استراتژی بنگاه از استراتژی هاي هدايتي، تجزيه و تحليل پرتفوليو و استراتژی سرپرستي تشكيل مي شود. اين استراتژی ها در قالب واژه هايي همچون ثبات، رشد و كاهش معنا و مفهوم مي يابند(هانگر، 1381، ص 24).
طرح ريزي و تصميم گيري استراتژيك در سطح سازمان با تغييراتي كه در سالهاي دهه 80 به بعد پديد آمد،بيشتر مورد علاقه و نظر مديران استراتژيك قرار گرفت(آنسف ،1988). تصميم گيري استراتژيك در سطح سازمان نيز دامنه گسترده تري نسبت به سطوح ديگر در لايه هاي پائيني ايفا مي نمايد.
در اين نگرش ،مديريت استراتژيك وظايفي چون طرح ريزي، تصميم گيري و توجه به نتايج استراتژيك مانند بازارها، محصولات و يا تكنولوژي هاي جديد دارد و خواهان يكپارچه كردن طرح ريزي با ساير بخش ها و صنعت هاي زيرمجموعه سازمان است. به روايتي، بينش استراتژيك در سراسر واحدهاي سازماني رسميت مي يابد(توفت ،1989).

1-1-11-2- استراتژی سطح واحدبازرگانی (كسب و كار)
سطح كسب و كار، سطح ديگري از طرح ريزي و تصميم گيري استراتژيك است كه يك لايه پائين تر از سطح سازمان یاموسسه است و از قدمت ادبيات و تجربه بيشتري نسبت به سطح قبلي برخوردار مي باشد. ظهور استراتژي در اين سطح درسال هاي دهه 70 به دليل افزايش رقابت جهاني، تغيير ارزش هاي اجتماعي، عدم اطمينان نظامي و سياسي، خريداران با سلائق متعدد و رکود اقتصادي ظهوركرد (توفت ،1989،ص6).
حوزه اصلي تمركز استراتژی كسب و كار بر اين است كه يك واحد تجاري در صنعت خود ،چگونه به رقابت مي پردازد. مبحث اصلي استراتژی كسب و كار، دستيابي به يك مزيت رقابتي پايدار است. چه تمايزي از رقبا، شركت را داراي مزيت رقابتي كرده است؟ وكدام يك از رقبا بهتر از بقيه توانسته است خود را با نيازها و خواسته هاي مشتريان بخش بازار هدف وفق دهد؟ بعنوان مثال، يك واحد تجاري كه داراي عرضه كنندگان مواد اوليه ارزان قيمت و متفاوت است و از يك كارخانه مدرن بهره مي برد، مي تواند استراتژی هاي كاهش هزينه را مورد استفاده قرار دهد. در حاليكه يك واحد تجاري ديگر كه داراي واحد بازاريابي قوي مي باشد و از نيروي فروش ماهر برخوردار است، بايد خدمات برتري را برای مشتري عرضه كند(پاراهالد ،1990، ص82).
موضوع مهم ديگري كه يك استراتژی كسب و كار بايد در نظر گيرد، وسعت مناسب مي باشد. يعني اين كه چه تعداد بخش هاي بازار و كداميك از آنها بايد جهت رقابت انتخاب شود و سرانجام اينكه هم افزايي بين محصول/ بازارها و بخش هاي وظيفه اي يك واحد تجاري نيز بايد در اين استراتژی مد نظر قرار گيرد(واکر ،2003،ص12).
اين نگرش با تخصيص مسئوليت بين بخش هاي مختلف كسب و كار سروكار دارد. تصميم گيري در اين سطح با اطلاعات كمي وكيفي دقيق تري نسبت به سطح قبلي همراه است و عموماً با تجزيه و تحليل روي عمليات لايه هاي پائيني و هماهنگي با ماموريت هاي سازمان يا موسسه روبرو مي باشد.
ماموريت ها شامل تعريف روشني از دامنه فعلي و مورد انتظار كسب و كار، محصولات، بازار و نياز چند سال آينده است.
بررسي محيطي در برگيرنده ارزيابي نقاط قوت و ضعف داخلي و فرصت ها و تهديدهاي سازمان است. اين بررسي عواملي چون توانايي هاي مديريتي، مهارت هاي كاركنان، نوع كارخانه، ساختارهاي مالي، محدوديت هاي دولت و نظاير آن را در برمي گيرد. اهداف، خواسته هاي مشخص تري از ماموريت است كه با توجه به عناصر استراتژي رده بالاتر به اهداف سطح پائين تر تبديل مي شوند(آنسف،1988).
بنابراين، طرح ريزي در سطح كسب و كار براي دوره هاي بلند مدت و كوتاه مدت از ماموريت، بررسي محيطي و اهداف تعيين شده استخراج مي گردد و با تخصيص منابع و تعیین معيارها براي كنترل تكميل مي گردد.

1-1-11-3- استراتژی سطح کارکردی
طرح ريزي و تصميم گيري در سطح واحدهاي عملياتي- كارکردي ، اولين سطح از برنامه ريزي استراتژيك در دهه 60 و قبل از آن مي باشد. اين طرح ريزي بر اساس مفاهيمي چون اهداف عملياتي، استراتژي هاي خطوط توليد، منابع انساني، كيفيت و هزينه براي تامين اهداف فعاليت مي نمايد. اگرچه از نظر عملياتي تابع دو سطح بالاتر در سازمان مي باشد، اما از قدمت و پيشينه و گستردگي بيشتري برخوردار است.
استراتژی سطح عملیاتی ، نگرشي است كه توسط يك حوزه وظيفه اي مثل بازاريابي يا تحقيق و توسعه براي تحقق اهداف و استراتژی هاي موسسه و كسب وكارها از طريق به حداكثر رساندن منابع اعمال مي شود. در اين استراتژی بر توسعه و توجه به يك امتياز مشخص تأكيد مي شود تا موجب برتري رقابتي شركت يا واحد كسب و كار گردد(هانگر، 1381، ص 25).
نوع تكنولوژي، سطوح تكنولوژي، تغيير محصول، تغيير خطوط، برنامه ريزي مواد و توليد، برنامه ريزي پشتيباني توليد، سفارش مواد و تكنيك هاي عملياتي و اجرائي مباحث مطروحه در اين سطح مي باشد.
تجهيز منابع انساني، آماده سازي نيروهاي تخصصي، سازمان دهي در خطوط توليد و عمليات، بر اساس تخصص و دانش تجربي و عملياتي منابع انساني از فعاليت هاي سطح عمليات مي باشد. ايجاد فضا، تاسيسات و امكانات، راه اندازي و نصب خطوط توليد نيز از آن جمله مي باشد.

1-1-11-4- چالش سطوح استراتژی
تا هنگام تدوین این مجموعه درکتب مدیریت استراتژیک بر سه سطح مذکور تاکید می شود. مرور شرح ویژگی های هر سطح مشخص می کند که از هر سطح خروجی های معینی مورد انتظار است.
اما در دنیای واقعی حتی در کشورهای درحال توسعه مانند کشور خودمان شرکت های مادر تخصصی شکل گرفته اند که مجموعه ای از شرکت های تجاری در کلیه سطوح مادر،تخصصی واجرایی هستند. از طرف دیگر، شرکت های چند ملیتی جهانی و محلی نیز رایج است.
نکته مهم دیگر این است که با شکل گیری شرکت های مادر تخصصی، هر موجودیت در قالب یک شرکت تعریف می شود و هر کدام مطابق قانون، یک موجودیت مستقل هستند و نقطه اشتراک آنها میزان مالکیت بر سهام و در نتیجه اختیارات در سطح مجمع شرکت می باشد. دراین وضعیت شرکت مادر دارای چه مسئولیت ها وچه اختیاراتی می باشد و سهم آن در مدیریت استراتژیک شرکت چیست؟ صاحب نظرانی مانند گولد وکمپل(1995) سعی کردند تا ماموریت های ارزش آفرینی وهم افزایی را برای شرکت مادر تعریف کنند. اما هنوز مشخص نیست که مسئولیت مواردی مانند مدیریت کسب وکارهای موجود وجدید وتعریف پروژه های توسعه ای وتحولی برعهده کدامیک از سطوح سازمانی است.
با مفروض دانستن استقلال عمل هر شرکت و محدودیت پاسخگویی هر کدام به عملکرد خود و تجربه منحصر به فرد هر شرکت در بازار رقابتی خود، چگونه می توان اختیار اجزای فرآیندی مدیریت استراتژیک شامل برنامه ریزی،نظارت وارزیابی وبازخور نتایج را از موجودیت های سطوح تخصصی واجرایی شرکت مادر گرفت؟
پاسخ به این سوال در عمل سخت است زیرا که شرایط تصمیم گیری بسیار پیچیده است. بنابراین، ابتدا بایستی با برقراری مفروضاتی شرایط را ساده سازی نمود.
راه حل پیشنهادی برای موضوع این است که اولا تصمیم گیری برای تقسیم کار براساس میزان قابلیت ها وتوانمندی های سطوح مختلف شرکت مادر انجام گیرد. میزان ترویج تفکر استراتژیک در زیر مجموعه ها محور این توانمندی ها است. دوم اینکه نیاز به الگویی برای فرآیند مدیریت استراتژیک می باشد که موضوع یکپارچگی ویگانگی را در ذات خود داشته باشد. یکی از مباحث اصلی این کتاب ، مطرح نمودن چنین الگویی است که در فصول بعدی خواهد آمد.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

یکی از سوالاتی که در باب استراتژی مطرح می گردد این است که استراتژی بایستی چه ویژگی هایی در دورن خود داشته باشد و یا اینکه چه انتظاراتی را بایستی از استراتژی داشت. هر صاحب نظر با توجه به دیدگاه خود عناصری را در استراتژی می بیند. در ادامه دو مورد از آنها برای نمونه بیان می گردد.

1-1-10-1- دیدگاه واکر
واكر بيان مي دارد كه يك استراتژی مطلوب دربرگيرنده پنج عنصر اساسي است که عبارتند از: وسعت، اهداف، تخصیص منابع، شناسايي مزيت رقابتي پايداروهم افزایی. درادامه هرکدام توصیف می شوند(واکر،2003،ص9).
الف- وسعت یا دامنه فعالیت
وسعت سازمان عبارت است از حوزه هاي محصول/ بازار و صنايع مختلفي كه سازمان در آنها مشغول به فعاليت است يا قصد ورود به آنها را دارد. اين امر مي تواند ناشي از مأموريت سازمان باشد.
ب- اهداف کلی و عملياتي
استراتژی ها بايستی جزئيات سطح مطلوب مورد نظر را مشخص كنند كه پس از تكميل فعاليت ها بايد به آنها دست يافت، نظير: ميزان رشد، ميزان سود آوري ويا نرخ بازگشت سرمايه.
پ-تخصيص منابع
سازمان ها معمولاً منابع مالي و انساني محدودي دارند. استراتژی ها بايد نحوه كسب منابع و تخصيص آنها بين واحدهاي کسب وکار، محصول/ بازارها، بخشهاي وظيفه اي و فعاليتهاي هر يك را مشخص كنند.
ت- شناسايي مزيت رقابتي پايدار
يكي از قسمت هاي اساسي هر استراتژی، مشخص كردن اين است كه سازمان چگونه بايد در هر حوزه تجاري و هر محصول/ بازار رقابت كند. به اين منظور شركت بايد فرصت هاي بازار را شناسايي كرده و قوت هاي خود را بمنظور ايجاد تمايز پايدار نسبت به رقبا بررسي كند.
ث- هم افزايي
هم افزايي وقتي بوجود مي آيد كه واحدهاي تجاري شركت، محصول/ بازارها، منابع بكاررفته و رقابت، يكديگر را كامل كرده و درجهت تقويت همديگر باشند. هم افزايي باعث مي شودكه كل عملكرديك شركت از مجموع عملكرد تك تك فعاليت ها یا کسب کارها بيشتر باشد.

1-1-10-2- دیدگاه پیسانو
پیسانو(2012) بیان می دارد که استراتژی هیچ چیز به جز تعهد به یک الگوی رفتاری مشخص به منظور پیروی در یک رقابت نبوده و به یک فرض اساسی منتج می شود که عبارت است از اینکه “چه چیزی موجب پیروزی می شود.
وی همچنین در این میان سه هدف (و ابزار) اساسی که برای ایجاد یک استراتژی خوب مورد نیاز هستند را نام می ¬برد که عبارت از استحکام و ثبات ، انسجام و پیوستگی و همسویی یا همراستایی است.
الف- استحکام
استراتژی یک مزیت منتج از یک تصمیم نیست، بلکه نتیجه انباشتی از سلسله¬ ای از تصمیمات، عملکرد ها، رفتارها و نتایج در طول زمان است. یک استراتژی خوب چارچوبی را برای اتخاذ تصمیمات منسجم و در راستای اهداف مشخص در طول زمان به وجود می ¬آورد.
ب-پیوستگی
در یک سازمان بزرگ هر روزه تصمیمات گوناگون توسط بخش ها و مسئولین گوناگون گرفته می شود که می¬ توانند ظرفیت¬ های رقابتی سازمان را شکل دهند. در این میان استراتژی یک مکانیزم ترکیبی را به منظور اطمینان یافتن از ارتباط معنی دار این تصمیمات تاکتیکی فراهم می¬ آورد.
پ-همراستایی
سازمان ها زمانی موفق می شوند که استراتژی های آنها با واقعیت های محیط بیرونی همراستا شده باشند. در این میان، استراتژی های واحد تحقیق و توسعه باید در راستای استراتژی های کل سازمان مورد نظر قرار داشته باشند. بدین ترتیب استراتژی برای هم¬ ترازی محیط درون و بیرون سازمان مؤثر است .(خادم الرضا ،1393)

1-1-10-4- جنبه های مشکل ساز و راه حل
“چه چیزی استراتژی نیست؟”
انتظارات از استراتژی نیز در طول سیر تحول آن دچار تغییراتی شگرف شده است. دو دیدگاه فوق نمونه هایی از نقش وجایگاه استراتژی دارد. تعریف واکر نمونه هایی از ویژگی های ذاتی استراتژی است که می توان گفت امروزه از کل فرآیند مدیریت استراتژیک انتظار می رود که محقق نماید. محدود کردن انتظارات از استراتژی در تعریف پیسانو به عنوان یک نمونه قابل مشاهده است. پورتر نیز استراتژی را ابزاری برای کسب مزیت رقابتی وموقعیت یابی دربازار می داند. سایر حوزه های مدیریت نیز امروزه چارچوبی را برای تدوین برنامه استراتژیک و استراتژی ارائه نموده اند. بنابراین نمی توان کلیه انتظارت از استراتژی را به کلیه حوزه های مدیریت مانند منابع انسانی،فناوری اطلاعات وغیره تعمیم داد.
راه حل برای خارج شده ازگرداب انتظارات از نقش وآثار استراتژی، تقسیم کار میان کلیه عناصر استراتژیک (چشم انداز، ماموریت، ارزش ها، هدف، استراتژی،خط مشی و…) در قالب یک برنامه جامع ویکپارچه(استراتژیک تا عملیاتی) است. نتیجه اینکه امروزه محدود کردن انتظارات از آنچه استراتژی می تواند محقق نماید به ابزاری برای تحقق اهداف و ماموریت های سازمان اجتناب ناپذیر است. به طور خلاصه می توان گفت:
– استراتژی برنامه نیست بلکه جزئی از برنامه می باشد. برنامه مجموعه ای از عناصر استراتژیک است.
– استراتژی صرفا چگونه رسیدن به هدف است. بنابراین ، همزمان ویا بعد از هدف طراحی می شود.
– استراتژی می تواند برای هر حوزه و برای هر سطح برنامه تعریف گردد. شرایط محیطی و رویکرد های نوین ایجاب می کند که هر حوزه کارکردی و هر سطح برنامه استراتژی خاص خود را داشته باشد.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

1-1-9-1- شرح موضوع
سخن درباره این موضوع بسیار زیاد است. تحقیقات وسیعی به طور دائم در این زمینه انجام می گیرد. بحث ها حول شکست وموفقیت استراتژی،برنامه ویا کل شرکت مطرح شده است. در ادامه مختصری از یک مقاله ارائه می شود و شما را برای مطالعه بیشتر به جزوه پیوست ارجاع می دهم.
کاستی‌های یک استراتژی بد معمولا به وضوح نمایان است یا حداقل در نگاهی به گذشته قابل شناسایی هستند. با این حال، گاهی استراتژی‌های خوب نیز با شکست مواجه می‌شوند و زمانی که این اتفاق می‌افتد شناسایی علل شکست بسیار مشکل است. با وجود اهمیت روشن برنامه‌ریزی و اجرای مناسب، هنوز تعداد نسبتا کمی از اندیشمندان حوزه مدیریت بر روی فرآیندها و راهبردهای مناسب برای اثربخشی یک استراتژی تمرکز کرده‌اند.
یکی از مهم ترین دلایل انحراف اجرای یک استراتژی، تغییر تمرکز آن طی زمان است. چالش اجرا عمدتا در مورد موضوع همگام‌سازی رخ می دهد، مانند تحویل محصول مناسب، به مشتری مناسب و در زمان مناسب. همگام‌سازی به دلایل مختلفی دشوار است، از جمله این واقعیت که «امروزه هر کمپانی بزرگی محصولات متنوعی را به مشتریان مختلفی در مناطق جغرافیایی مختلف عرضه می‌کند».
در برخی مواقع طرح‌ها به سادگی با شکست مواجه می‌شوند، زیرا مسوولان اجرای طرح با افراد درگیر در اجرای طرح تعاملی ندارند. پروفسور هربینیاک در این‌باره می‌گوید: «وقتی در شرکت یک طرح استراتژیک عمده توسعه داده می‌شود به همفکری و مشورت می‌پردازم و پس از گذشت یک یا دو ماه بعد به سطوح پایینی سازمان می‌روم و از افراد می‌پرسم که مشغول انجام چه کاری هستند، ولی آنها حتی یک کلمه در مورد طرح استراتژیک نشنیده‌اند».
گاهی شکست استراتژی‌ها به خاطر این است که افراد در مقابل تغییرات مقاومت می‌کنند. در برخی موارد، ممکن است که دلایل خوبی برای مقاومت وجود داشته باشد. یا ممکن است یک استراتژی در بالاترین سطح معقول به نظر برسد، ولی تاثیر آن بر کل سازمان به طور کامل در نظر گرفته نشده باشد.
عوامل فرهنگی نیز می‌توانند مانع اجرای موفق یک استراتژی شوند. در برخی موارد، کمپانی‌ها سعی می‌کنند تا از یک استراتژی آزمون و خطا استفاده کنند در حالی که آنها این واقعیت را در نظر نگرفته‌اند که آنها در بازارهایی فعالیت می‌کنند که به رویکرد متفاوتی نیاز دارد. عوامل درون فرهنگی نیز ممکن است باعث وقوع برخی مشکلات شوند. ریچارد استیل به این نکته اشاره می‌کند که خریداران و تجار معمولا در یک چرخه دوساله از برندی به برند دیگر می‌روند. در همین زمان، مدیران اجرایی عملیات با یک سرعت کمتر و استوارتر و در یک چرخه پنج ساله پیش می‌روند. چنین اختلافی به هر دوی آنها چشم انداز‌های متفاوتی از گذشته و آینده سازمان می‌دهد.
با این وجود، بزرگ‌ترین عامل شکست یک استراتژی می‌تواند بی‌توجهی مدیر اجرایی باشد. وقتی طرحی مورد تصمیم‌گیری قرار گرفته می‌شود، به شکل غافلگیر کننده‌ای سطح کمی از پیگیری برای تضمین این نکته وجود دارد که طرح به اجرا می‌رسد. چنین فقدان خود بازبینی باعث می‌شود مدیران اجرایی طرح‌های ناموفق را نادیده بگیرند.
نادیده گرفتن شکست‌های موجود در اجرا، کار را برای شناسایی گلوگاه‌های اجرایی و انجام عملیات اصلاحی دشوارتر می‌سازد. تعاملات مکرر برای اجرای موفق طرح‌ها ضروری است. ما پی برده ایم که در کمپانی‌های موفق مکالمات روزمره و منظمی بین تیم رهبری و مدیران اجرایی برقرار است(دنیای اقتصاد).

1-1-9-2- جنبه های مشکل ساز و راه حل
مرور مقاله فوق تا حدودی مشکلات فرا راه تحقق عناصر استراتژیک را بیان نمود. به طورکلی می توان اذعان نمود که در شرکت ناموفق، تجمیع وتلفیق امکانات، اطلاعات،دانش ونگرش وروش های لازم برای اجرای کلیه مراحل مدیریت استراتژیک مناسب نیست.
موضوع اصلی دراین کتاب این است که مجموعه دانش موجود در زمینه مدیریت استراتژیک نتوانسته است مطابق با مشکلات و نیازهای شرکت ها توسعه یابد. به هرحال، این سوال بایستی پاسخ داده شود که چگونه می توان فرآیند مدیریت استراتژیک را طوری تدوین نمود که از ویژگی های یکپارچه بودن ، جامع بودن، انعطاف پذیر بودن، چابک بودن وسایر ویژگی های مهم برخوردارباشد. درمدل پیشنهادی این کتاب تحت عنوان مدیریت تحول استراتژیک یکپارچه وجامع سعی شده است که ویژگی های مذکور برقرار باشد. شرح این مدل در فصول بعدی آمده است.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

1-1-7-1- شرح موضوع
چندلر‌ براي‌ اولين‌ بار نيز تفاوت‌ بين‌ استراتژی‌ و تاكتيك‌ را در قالب‌ تعريف‌ تصميم‌هاي‌ استراتژیکي (كه‌ با سلامت‌ بلند مدت‌ سازمان‌ سر وكار دارند) و تصميم‌هاي‌تاكتيكي‌ (كه‌ بيشتر به‌ فعاليت هاي‌ روزمره‌ مربوط‌ مي‌شوند) مطرح‌ كرد(چندلر ،1962،ص 11).
استراتژی، تصمیمات کلی در زمینه ی اختصاص دادن منابع مؤسسه برای تحقق اهداف مؤسسه است، در حالیکه تاکتیک در رابطه با به حرکت درآوردن این منابع، یعنی به اجرا گذاشتن آنها است. به این ترتیب، تصمیم های تاکتیکی، جزئیات تصمیم های استراتژیک را در بر می گیرد. به عبارت دیگر، تاکتیک ها، تصمیماتی در جهت استفاده مؤثر از منابع موجود و جزئیات اجرای استراتژی ها است.
برای مثال ،در مراکز شهرهای مهم، اگر مدیران یک شرکت بخواهند درباره افتتاح ده شاخه جدید فعالیتی تصمیم اتخاذ کنند، تصمیمات مربوط به موضوعاتی مانند اینکه در کدام شهرها، در کدام شاخه فعالیت، چه زمان، مکان های استقرار در شهرها و بهترین روز های افتتاح هر کدام یک تاکتیک به شمار می آیند .

1-1-7-2- ابعاد مشکل ساز و راه حل
امروزه از واژه استراتژی به طور گسترده در حوزه های مختلف مدیریت سازمان استفاده می شود. این درحالی است که تفکیکی بین استراتژی و تاکتیک انجام نمی گیرد. از طرف دیگر، در مبانی مدیریت استراتژیک توجه عمده به دسته بندی شرکتی، کسب وکار و کارکردی(یا عملیاتی) می شود. تعریف ارائه شده برای تاکتیک با تعریف استراتژی کارکردی مطابقت بیشتری دارد. به نظر می رسد که این تفکیک برگرفته شده از الگوی میدان جنگ می باشد که استراتژی توسط رهبران و تصمیم گیری برای تاکتیک توسط فرماندهان جنگ انجام می شده است.
با توجه به مطالب فوق ، بایستی تعریف عامی برای واژه ی استراتژی در نظر گرفت به گونه ای که برای کلیه حوزه های مدیریت وکلیه سطوح کاربرد داشته باشد. سپس با افزودن عبارتی به آن، سطح و حوزه مورد نظر را مشخص کرد. دراین صورت نیازی به واژه تاکتیک نیست،زیرا می توان استراتژی کلی حوزه منابع انسانی و یا استراتژی عملیاتی حوزه فناوری اطلاعات  به کاربرد .

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
اTISTAM.KIND OF STRATEGY.VZR با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

1-1-6-1- معنای لغوی و ریشه تاریخی استراتژی:

مطالعه استراتژی به عنوان موضوعي كه در تعامل با انسان ها بوده است از قديم مورد توجه قرار گرفته است. در فرهنگ يونان استراتژی با عنوان استراتگوس به معناي نقش و هنر يك امير ارتشي مطرح بوده است و حاكي از مهارت هاي روانشناختي و رفتاري بوده كه به كمك آن شرايط فرماندهي و برنامه ريزي عمليات در يك نيروي نظامي را فراهم مي نموده است.
تعبيري كه از زمان ناپلئون به جا مانده به اين صورت است كه استراتژی علم حركات و طرح هاي نظامي يا دانش جنگ و تهيه طرح ها و خط مشي واحدها ي نظامي مي باشد. ماكياولي اصطلاحات استراتژی نظامي را به صحنه سياست وارد نمود و جلب و حفظ حمايت هاي سياسي را محور تدوين استراتژی قرار داد(ماكياولي،1952).

1-1-6-2- سابقه استراتژی درنظریات سازمانی‌

سابقه‌ استفاده از مفهوم‌ استراتژی در تئوري هاي سازمان‌ در حقيقت‌ به‌ زماني‌ باز مي‌گردد كه‌ نظريه‌ پردازان،‌ سازمان‌ را به عنوان‌ يك ‌سيستم‌ طبيعي‌ در نظر گرفتند. اين‌ نظريه‌ پردازان‌ براي‌ اولين‌ بار عامل‌ محيط‌ را در مطالعه‌ سازمان ها وارد كردند، عاملي‌ كه‌ در حقيقت‌ براي‌ نيل‌ به‌ اهداف‌ بايد در چارچوب‌ آن‌ فعاليت‌ كرد و استراتژی‌ تعيين‌ كنندة‌ چگونگي‌ و جهت‌ اين‌ فعاليت ها است(عليدوستي، 1378، ص 13).
«سلزنيك‌» از اولين‌ نظريه‌ پردازان‌ تئوري هاي‌ سازمان‌ است‌ كه‌ مفاهيم‌ مربوط‌ به‌ حوزة‌ استراتژی‌ را بدون‌ به‌ كار بردن‌ واژة‌ استراتژی‌ در سال‌ 1957 در كتاب‌ «رهبري‌ در اداره‌» مطرح‌ ساخت‌. او به‌ مواردي ‌مانند قابليت هاي‌ ممتاز كننده‌ سازمان‌ و ايجاد هماهنگي‌ بين‌ وضعيت‌ دروني‌ و انتظارات‌ بيروني‌ سازمان ‌اشاره‌ كرد و بطور تلويحي‌ موضوع‌ اجراي‌ استراتژی‌ را مطرح‌ ساخت(مینتزبرگ،1990،ص111).
اما براي‌ اولين‌ بار واژه‌ استراتژی‌ توسط‌ «آلفرد چندلر» در سال‌ 1962 در كتاب‌ «استراتژی‌ و ساختار» به كار رفت‌. وي‌ تاريخچه‌ ده ها شركت‌ بزرگ‌ تجاري‌ آمريكا را مورد مطالعه‌ قرار داد. در نتيجه ‌مفهوم‌ استراتژی‌ در درك‌ رفتار و به‌ ويژه‌ رشد سازمان هاي‌ تجاري‌ هويدا شد.
علاوه‌ بر اين‌، موضوع‌ مهم ‌ارتباط‌ بين‌ استراتژی‌ شركت‌ و ساختار آن‌ پديدار گشت‌. هر چند «چندلر» بر اهميت‌ ارتباط‌ بين‌ سازمان ها و بازار تأكيد داشت‌، توضيحات‌ وي‌ دربارة‌ واقعيت‌ فرمول بندي‌ و اجراي‌ استراتژی‌ كاملاً روشن‌ ساخت‌كه‌ اين‌ ارتباطات‌ بي‌اندازه‌ پيچيده‌تر از آني‌ هستند كه‌ قبلاً فكر مي‌شد(منزفیلد ، 1996،ص45).
موضوع‌ اصلي‌ كتاب‌ «چندلر»، انتقال‌ استراتژیي از وضعيت‌ تك‌ محصولي‌ به‌ تنوع‌ محصولات‌ بود. اين‌ تنوع‌، مشكلات‌ زيادي‌ را براي‌ سازمان هاي‌ سنتي‌ اوايل‌ اين‌ قرن‌ پديد آورده‌ بود. به عنوان‌ مثال‌، شركت‌ دوپونت‌ در زمان‌ جنگ‌ اول‌ جهاني‌ و پس‌ از آن‌ براي‌ كاهش‌ وابستگي‌اش‌ به‌ تجارت‌ مواد منفجره‌ كه‌ كار اصلي‌ آن‌ بود، اقدام‌ به‌ ايجاد تنوع‌ در محصولاتش‌ كرد. اين‌ شركت‌ به‌ سرعت‌ دريافت‌ كه‌ ساختارش‌ بيش ‌از آن‌ حدي‌ متمركز است‌ كه‌ بتواند بر پيچيدگي‌هاي‌ ناشي‌ از اين‌ اقدام‌ غلبه‌ كند. بنابراين،‌ در سال هاي‌1921ـ 1919 دچار زيان‌ شد. شايان‌ توجه‌ است‌ كه‌ مشكل‌ دوپونت‌ از استراتژی‌ تنوع‌ محصول‌ به‌ خودي‌ خود ناشي‌ نمي‌شد، بلكه‌ مشكل‌ از ساختار سنتي‌ آن‌ بود كه‌ نمي‌توانست‌ اين‌ استراتژی‌ را به‌ خوبي ‌مديريت‌ كند. در اين‌ زمينه‌ «چندلر» مي‌گويد كه‌ در صورتي‌ كه‌ ساختار سازماني‌ از استراتژی‌ آن‌ پيروي ‌نكند، ناكارايي‌ به‌ بار خواهد آمد. راه‌ حل‌ مشكل‌ دوپونت‌ مي‌توانست‌ استفاده‌ از ساختاري‌ باشد كه ‌«چندلر» آن‌ را ساختار چند بخشي ‌ مي‌نامد.
نوآوري‌ ساختار چند بخشي‌ درآن‌ بود كه‌ مي‌توانست‌ درعين‌ ايجاد عدم‌ تمركز در مسئوليت هاي‌ عمليات‌ كه‌ به‌ واحدهاي‌ توليد محصولات‌ گوناگون‌ تفويض‌ مي‌گشت‌، استراتژی‌ كلي‌ سازمان‌ را در كنترل ‌مديران‌ سطح‌ بالا نگه‌ دارد. عامل‌ اصلي‌ موفقيت‌ اين‌ گونه‌ ساختار آن‌ بود كه‌ مديران‌ ردة‌ بالا را كه مسئوليت‌ سرنوشت‌ كل‌ سازمان‌ را در دست‌ داشتند از مسئوليت هاي‌ مربوط‌ به‌ امور روزمره‌ دور كرده‌ و زمان‌، اطلاعات‌ و حتي‌ تعهد روانشناختي‌ لازم‌ را براي‌ برنامه‌ ريزي‌ بلند مدت‌ براي‌ آنان‌ فراهم‌مي‌ساخت(وتینگتون ،1996،صص612-617).
به مرور واژه استراتژي در عرصه كسب و كار نيز مطرح گرديد. در اينجا بدست آوردن سهم بازار ايده اصلي استراتژي را القا مي نمود و مجموعه فعاليت هايي را شامل مي شد كه اهداف سازمان را در برابر عوامل محيطي (تهديدها، فرصتها و نقاط قوت و ضعف)تامين نمايند(آنسف وهمکاران ،1979).
آنچه امروز از استراتژي در ذهن ها متصور مي گردد، درازمدت بودن آثار آن، تحول و نوگرايي مي باشد(ایکاف،1375). در عين حال كاربري مدرن اين واژه طيف نسبتاً گسترده اي را مي پوشاند كه مي توان به تعاريفي درسطوح مختلف ملی تا کسب وکار ودر حوزه های متنوع سازمانی اشاره نمود.

1-1-6-3- پنج مفهوم برای استراتژی
از زماني‌ كه‌ «چندلر» واژة‌ استراتژی‌ و تعريف‌ خود را از آن‌ ارائه‌ كرد تاكنون‌ هر دانشمندي‌ فراخور نگرش‌ خود تعريفي‌ از استراتژی‌ ارائه‌ كرده‌ است‌. اين‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ هر يك از دانشمندان‌ به‌ جنبه‌اي‌ از اين‌ مفهوم‌ توجه‌كنند و نهايتاً به‌ برخي‌ از زواياي‌ آن‌ كمتر توجه‌ شود.
کویین ،مينتزبرگ وجیمز به گونه ای استادانه استراتژی را در قالب پنج واژه تعریف نموده اند. یعنی استراتژي را می توان به معنای طرح ، مانور ، الگو ، موضع و يا دیدگاه تعریف نمود. شرح این واژه ها در ادامه خواهد آمد(مینتزبرگ وهمکاران ،1991،صص12-19).

1-1-6-3-1- استراتژی‌ به‌ معناي‌ طرح‌ ‌
تقريبا از هر كس‌ بپرسيد خواهد گفت‌ استراتژی‌ يك‌ طرح‌ است‌; يعني‌ يك سري اقدامات آگاهانه به منظور‌ برخورد با يك‌ وضعيت خاص مي باشد‌. كودك‌ براي‌ عبور از يك حصار، «استراتژی‌» دارد و هر شركت‌ نيز براي‌ تسلط بر بازار از «استراتژی‌» بهره‌ مي‌برد. بر مبناي‌ اين‌تعريف‌، استراتژی‌ها دو ويژگي‌ اساسي‌ دارند: يكي‌ آنكه‌ پيش‌ از به كاربردنشان‌ ايجاد مي‌شوند و دوم ‌آنكه‌ آگاهانه‌ و هدف‌دار به‌ وجود مي‌آيند. اغلب‌ به طور روشن‌ و در قالب‌ رسمي‌ بيان ‌مي‌شوند و گاهي‌ نيز رسماً بيان‌ نمي‌شوند ولي‌ به‌ همان‌ روشني‌ در ذهن‌ اشخاص وجود دارند.

1-1-6-3-2- استراتژی‌ به‌ معناي‌ مانور
استراتژی مي تواند يك‌ نوع‌ مانور هم‌ باشد: يعني‌ عمليات‌ ويژه‌اي‌ که براي‌ غلبه برحريف‌ يا رقيب مي باشد‌. به‌ اين‌ ترتيب ،يك‌ شركت‌ ممكن‌ است‌ براي‌ متوقف‌ كردن ‌رقيب‌ خود از ساختن‌ يك‌ كارخانه‌ جديد او را تهديد به‌ گسترش‌ ظرفيت‌ كارخانه‌ خود بكند. در اينجا استراتژی‌ واقعي‌ (يعني‌ قصد واقعي‌) شركت تهديد است‌ و نه‌ گسترش‌ فعاليت ها; و اين‌ ‌يك‌ صف‌ آرايي است(همان منبع،صص14-15).

1-1-6-3-3-استراتژی‌ به‌ معناي‌ الگو
اگرچه استراتژی‌ها مي توانند از پيش‌ انديشيده‌ شوند، اما بايد دست‌ يافتني‌ هم‌ باشند. به‌عبارت‌ ديگر، تعريف‌ استراتژی‌ به‌ معناي‌ يك‌ نقشه‌ پيش‌ از اقدام‌، كافي‌ به‌ نظر نمي‌رسد; بلكه به‌تعريفي‌ نياز است كه‌ در بر گيرنده‌ نتيجه‌اي‌ باشد. يعني‌ استراتژی‌هايي‌ كه‌ در خلال‌ آن‌ اقدامات‌ لازم پي‌گيري ‌شده‌اند. به‌ بيان ديگر‌، لازم‌ است‌ استراتژی‌هايي‌ را بشناسيم‌ كه‌ سازمان‌ها واقعاً به‌ آنها دست‌ يافته‌اند، نه‌ اينكه‌ تنها قصد پي‌گيري‌ آنها را داشته‌اند.از اين‌ رو استراتژی‌ را مي توان يك‌ الگو دانست؛ الگويي‌ كه يك‌ سري اقدامات را در پي داشته باشد.
براساس‌ اين‌ تعريف‌، استفاده «پيكاسو» از رنگ آبي براي مدتي يا تصميم «هنري فورد» براي عرضه مدل «تي» فقط به رنگ مشكي، استراتژی به حساب مي آيد. به ‌عبارت‌ ديگر، با اين‌ تعريف‌ مي‌توان‌ گفت‌ استراتژی‌ تداوم‌ رفتار است‌ ،چه‌ انديشيده شده‌ باشد يا نباشد.
بايد توجه داشت كه تعاريف‌ ما از استراتژی‌ به عنوان‌ نقشه‌ و الگو مي‌توانند كاملاً مستقل‌ از هم‌ باشند: نقشه‌ها ممكن‌ است‌ تحقق‌ نيابند و الگوها شايد بدون‌ نقشه‌اي‌ باشند كه‌ از پيش‌ انديشيده شده‌ باشند. اما اغلب استراتژی ها را مي توان در ميان طيفي قرار داد كه بين اين دو كشيده مي شود.

1-1-6-3-4- استراتژی‌ به‌ معناي‌ موضع ‌
مینتزبرگ در چهارمين‌ تعريف‌ خود، ‌استراتژی‌ رابه عنوان يك‌ موضع‌ در نظر گرفته شده است‌. به‌ معناي‌ دقيق‌تر، ‌استراتژی وسيله‌اي‌ است كه موقعيت يك‌ سازمان‌ را در محيط مشخص مي كند. به اين ترتيب استراتژی‌ نيروي‌ واسط ميان‌ سازمان‌ و محيط مي باشد. از نظر بوم‌ شناسي‌، استراتژی‌ يك‌ «كنج» است‌; به‌ كلام‌ اقتصادي‌، موقعيتي كه در آن سود در يك مكان منحصر به فرد حاصل مي شود و به‌ تعبير مديريت‌، يك‌ «قلمرو» بازار توليد، يعني‌ محلي در محيط كه‌ منابع‌ در آن‌ متمركز مي‌شوند.
بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ اين‌ تعريف‌ از استراتژی‌ با هر يك‌ از تعاريف‌ قبلي‌ سازگاراست؛ يك‌ موضع‌ مي‌تواند‌ از طريق‌ طرح و نقشه‌ (يا مانور‌) مشخص شده و به‌ دست‌ آيد يا اينكه ‌از طريق‌ يك‌ الگوي‌ رفتاري قابل حصول باشد.

1-1-6-3-5- استراتژی‌ به‌ معناي‌ ديدگاه‌
در حالي‌ كه‌ تعريف‌ اخير از استراتژی‌ به‌ خارج‌ از سازمان‌ نظر داشت‌ و در پي‌ يافتن‌ جايگاه‌ سازمان‌ در محيط خارجي‌ آن‌ بود، تعريف‌ بعدي‌ توجه‌ به‌ درون‌ سازمان‌ و درون‌ ذهن‌ مجموعه ‌استراتژيست‌ها دارد. اين‌ تعريف‌ حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ استراتژی‌ يك‌ ديدگاه‌ است‌ و محتواي‌ آن‌ تنها بیان يك موقعيت مشخص نمي باشد، بلكه‌ نوعي‌ تصور ذهني‌ پايدار نسبت‌ به‌ جهان‌ را در بر مي‌گيرد. بطور مثال‌، شركت «آي. بي. ام.» داراي بازاريابي قوي مي باشد و تمام تصميمات خود را حول آن شكل مي دهد.این در حالي است كه «مك دونالدز» به دليل كيفيت، خدمات، پاكيزگي و قيمت به شهرت دست يافته است. در اين‌ ارتباط، استراتژی‌ به‌ سازمان‌ همان‌ نسبتي‌ را دارد كه‌ شخصيت‌ به‌ فرد.
در ميان‌ تعاريف‌ بالا، آخرين‌ مورد حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ استراتژی فراتر از هر چيز، يك‌ مفهوم‌ ذهني‌ است‌. اين‌ نكته‌ بدان‌ معنا است‌ كه‌ تمامي‌ استراتژی‌ها جنبه‌ انتزاعي‌ دارند و تنها در ذهن‌ افراد ذينفع ‌وجود دارند (يعني‌ آنهايي‌ كه‌ استراتژی‌ها را پي‌گيري‌ مي‌كنند يا آنكه‌ نسبت‌ به‌ پي‌ آمد آنها علاقه‌ نشان‌ مي‌دهند).
نكته‌ بسيار حائز اهميت‌ در مورد اين‌ تعريف‌ آن‌ است‌ كه‌ ديدگاه‌، يك‌ امر «مشترك‌» است‌. همانگونه‌ كه‌ در واژه‌هاي‌ جهان‌ بيني‌، فرهنگ‌، ايدئولوژي‌ و الگو مستتر است‌، استراتژی‌ ديدگاهي مشترك‌ ميان‌ اعضاي‌ يك‌ سازمان‌ (يا گروه‌) بر مبناي‌ اهداف و يا اقدامات‌ آنها مي باشد. در واقع‌ ،وقتي‌ ما در اين‌ ارتباط از استراتژی‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌، پاي‌ به‌ قلمرو انديشه‌ جمعي‌ مي‌گذاريم‌ (يعني‌ افرادي‌ كه‌ هدف و يا عمل‌ واحدي‌ دارند). بدين‌ ترتيب‌، نكته ‌اساسي‌ در بررسي‌ استراتژی‌ عبارت‌ است‌ از چگونگي‌ درك‌ و شناخت‌ انديشه‌ جمعي‌ (يعني‌ درك‌ اينكه اهداف چگونه‌ در درون‌ مجموعه‌اي‌ به‌ نام‌ سازمان‌ پراكنده‌ مي‌شوند تا به صورت‌ مشترك‌ درآيند و اقدامات چگونه‌ بطور جمعي‌ و در عين‌ حال‌ پايدار به‌ اجرا در مي‌آيند).
«مينتزبرگ» معتقد است نبايد يك تعريف را بر تعاريف ديگر ترجيح داد، اگرچه از برخي جهات، رقيب و يا جانشين يكديگر هستند. با این حال، در بيشتر جهات مكمل هم بوده و هر يك عنصر مهمي را به بحث استراتژی اضافه مي كنند. براي مثال، استراتژی به مثابه طرح، بر نقش رهبري آگاهانه و ضرورت توجه به مقاصد قبلي توجه دارد، الگو بر عمل تاكيد دارد و اينكه استراتژی ها مي توانند بدون قصد و برنامه قبلي شكل گيرند؛ موقعيت، مفهوم زمينه يا بستر را معرفي مي كند و اينكه در موقعيت بيروني، ريشه دارد و ما را به توجه به رقابت و همكاري تشويق مي كند . ديدگاه به ما يادآوري مي سازد كه استراتژی چيزي جز يك مفهوم ذهني نيست و توجه ما را به جنبه خرد جمعي در استراتژی متمركز مي سازد.
او عقيده دارد با درك و تشريح تعاريف متعدد استراتژی، قادر خواهيم بود از سردرگمي ناشي از تعاريف متعدد اجتناب كنيم و فهم خود را از ماهيت فرآيند آن افزايش دهيم(رحمان سرشت، 1383، ص 148).

1-1-6-4- جمع بندی تعریف و مفهوم استراتژی
تعدد تعاریف موجود برای استراتژی در ادبیات بیشتر به خاطر تفاوت دیدگاه وجامعه علمی صاحب نظر ، الزامات محیطی ومشکلات ونیازهای سازمانی است. درجدول زیرنمونه هایی از تعاریف استراتژی آمده است. هدف از این کار نمایان ساختن رویکردهای نهفته در تعاریف صاحب نظران است.

جدول شماره 1-1 : مروری بر نمونه هایی از تعریف استراتژی از دیدگاه صاحب نظران

ردیف صاحب نظر حوزه بحث کلید واژه تعریف سال
1 سلزنيك تئوري هاي‌ سازمان‌ تناسب وهماهنگی با محیط قابليت هاي‌ ممتاز كننده‌ سازمان‌ و ايجاد هماهنگي‌ بين‌ وضعيت‌ دروني‌ و انتظارات‌ بيروني‌ سازمان 1957
2 آلفرد چندلر ساختار تناسب ساختار با استراتژی استراتژی ‌به‌ معناي‌ تعيين‌ هدف هاي‌ بلند مدت‌ يك‌ سازمان‌ و گزينش‌ مجموعة‌ اقدامات‌ و تخصيص‌ منابع‌ لازم‌ براي ‌دستيابي‌ به‌ اين‌ هدف ها است‌ 1962
3 اندروز سازمان رویکرد تصميم گیری استراتژي مجموعه تصميماتي است كه يك سازمان اتخاذ مي نمايد 1980
4 آرمسترانگ سازمان درون سازمان عمدتاً تأکید استراتژی بر چگونگی تحقق اهداف است. استراتژی وسیله و ابزار ایجاد ارزش است 1397
5 کویین ،مينتزبرگ وجیمز استراتژی تلفیق نظرات تلفیق نظرات محققان از تعریف استراتژی در پنج واژه شامل طرح و نقشه، صف آرايي، الگو، موضع و يا ديدگاه 1991
6 پورتر استراتژی انطباق با محیط ماهیت استراتژی عبارت از مرتبط کردن یک شرکت به محیط اطرافش است. 1996
7 تامپسون و گمبل استراتژی رقابت موفقیت آمیز و دستیابی به اهداف نقشه بازی مدیریت برای دستیابی به یک جایگاه در بازار، هدایت عملیات خود، جذب و خشنود کردن مشتریان، رقابت موفقیت آمیز و دستیابی به اهداف سازمان 1391
8 بی سی جی استراتژی موقعیت رقابتی استراتژی را امری مربوط به جایگاه سازی در میدان رقابت می دانند
9 دیوید استراتژی هدف- ابزار استراتژی ها ابزارهایی هستند که شرکت می تواند بدان وسیله به هدف های بلند مدت خود دست یابد. ۱۳۸۶
10 مينتزبرگ سازمان الگوی رفتاری و چگونگی تحقق هدف استراتژی برنامه و الگوی رفتاری سازمان برای تعیین موقعیت آتی و ارائه شمای کلی از چگونگی تحقق هدف ها است 1980
11 پیسانو مفهوم استراتژی الگوی رفتاری برای رقابت موفق استراتژی هیچ چیز به جز تعهد به یک الگوی رفتاری مشخص به منظور پیروی در یک رقابت نبوده و به یک فرض اساسی منتج می شود که عبارت است از اینکه “چه چیزی موجب پیروزی می شود”. 2012
12 هوفر و شندل منابع سازمان تناسب قابلیت ها با محیط استراتژی یعنی فعالیت هایی که تأمین کننده هماهنگی بین منابع داخلی و قابلیت های سازمان با فرصت و تهدیدهای محیط بیرونی است. 1978
13 ایگور آنسف سازمان موقعیت یابی برای موفقیت مستدام مدیریت استراتژی برداشت جامعی است در جهت مسئولیت خطیر و روز افزون مدیریت عمومی که به موجب ان سازمان در ارتباط با محیط ، جایگاه خود را طوری تعیین می کند که موفقیت مستدام آن را تامین نماید و مانع غافلگیری آن در چالش وقایع شود. 1990
14 گرنت شرکت هدف- وسیله ابزاری است که افراد و یا سازمان ها از طریق آن به اهداف خود دست پیدا می کنند. 2013

همچنانكه ملاحظه می شود، ارائه يك تعريف واحد از استراتژی غيرممكن است. چافه می گوید براي ايجاد درك مشترك از استراتژی مي توان روي مفاهيم زير به توافق رسيد(چافه ،1985، صص89-98).
استراتژی سازمان و محيط را مورد توجه قرار مي دهد. جدايي ناپذيري محيط و سازمان از اصول تفكر استراتژیک است. استراتژی، مورد استفاده سازمان واقع مي شود تا بتواند با تغييرات محيط روبرو شود.
استراتژی ذاتاً موضوع پيچيده اي است. زیرا تغييرات محيطي باعث ظهور تركيباتي نو و جديد از شرايط و موقعيت ها مي شود. ماهيت استراتژی غيرساختاري، غير برنامه ريزي شده و غيرتكراري مي باشد.
استراتژی روي كل سازمان اثر بهسازي و ثمربخش مي گذارد. تصميمات استراتژیک ايجاد يك وضعيت مناسب تري براي سازمان را به همراه دارند.
استراتژی هم بر محتوا و هم بر فرآيند تاثيرگذار است. مطالعه استراتژی شامل محتواي استراتژی و فرآيندي است كه منجر به تصميم و اجرا مي گردد.
استراتژی تنها يك فعاليت فكري و نظري با مبناي آگاهي نيست. نظريه پردازان معتقدند استراتژی ها انواع مختلفي دارند (استراتژیهاي آگاهانه، خودجوش و ظهوريافته).
استراتژی در سطوح مختلف وجود دارد. سطوح ملي كه چه صنايع و تكنولوژي هاي ملي قابل توسعه هستند، سطح بنگاه كه در چه تخصص هايي(صنعت یاکسب وکار) واحد صنفي ايجاد كنند، سطح واحد صنفي (كسب و كار) كه در چه محيطي بايد رقابت كنند و سطح کارکردی كه با چه هزينه اي مي توانند توليد نمايند.
استراتژی با فرآيندهاي مختلف فكري همراه است. به عبارتي همانطوركه با كارهاي مفهومي/ ذهني هماهنگي دارد با فعاليت هاي تحليلي نيز هماهنگي دارد. برخي از صاحب نظران تاكيد بيشتري روي جنبه هاي تحليلي استراتژی دارند در صورتي كه عده اي ديگر روي جنبه هاي مفهومي استراتژی تاكيد مي نمايند كه اكثراً توسط رهبران و مديران سازمان پياده مي شوند.

1-1-6-5- ابعاد مشکل ساز و راه حل
پورتر در یک سخنرانی در لندن در تشریح اینکه چه چیزی استراتژی نیست می گوید ” گاهی می بینم که مثلا شرکتی می گوید که می خواهم بین المللی بشوم و یا هزینه های تحقیق و توسعه را افزایش بدهم. اینها استراتژی نیست، بلکه اهداف کمی و کیفی و یا خط مشی هایی برای رسیدن به موقعیتی در بازار است که مزیت رقابتی پایدار ایجاد نماید. این نقطه نظر سایر افراد جامعه علمی طرفدار کسب مزیت رقابتی کسب وکار و نگرش سازمان صنعتی است.
در تحقیقات اولیه سازمانی مانند چندلر، توجه به سوی انطباق شرایط درون سازمانی با الزامات محیط بیرونی جلب شده است. به همین دلیل ، تعریف ارائه شده برای استراتژی همه جنبه های مختلف پاسخ به محیط را دربر می گیرد. می توان گفت که این ها به جنبه های ساختاری برای انطباق سازمان با محیط خود توجه ویژه دارند.
گروهی دیگر تلاش نموده اند که ماموریت استراتژی را شکل دهی رفتار افراد قلمداد نمایند. درواقع، این گروه به جنبه های روانشناختی سازمان توجه نموده اند.
اما به تعاریف اخیر که می رسیم، به جنبه کلی استراتژی به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف اکتفا می شود. یکی از دلایل این امر، استفاده گسترده از واژه در اغلب نظریات سازمان و مدیریت است. امروزه کمتر می توان حوزه ای از مطالعات سازمانی را یافت که به جنبه استراتژیک آن توجه نشده باشد. بررسی شرایط محیطی و تلاش برای یافتن جهت گیری(استراتژی) حوزه برای انطباق با محیط در حوزه های سازمانی مانند منابع انسانی، فناوری اطلاعات و غیره جزو بررسی های رایج شده است.
حال این سوال مطرح می شود که آیا تعریف کلی هدف- وسیله(استراتژی) می تواند کلیه نیازهای مطرح شده را پوشش دهد؟ پاسخ این است که این تعریف کلی است و اگر بخواهیم آن را برای هر حوزه عملیاتی کنیم، به تعاریف متعددی می رسیم و یکی از ابعاد مشکل ساز تعریف و مفهوم استراتژی در ادبیات مدیریت استراتژیک همین است.
ما برای حل این جنبه مشکل ساز یک راه حل داریم: استراتژی ابزاری برای رسیدن به هدف است ولی این ابزار برای هر حوزه مورد نظر سازمانی وهدف ونتیجه مورد انتظار، مختص خودش تعریف می شود. براین اساس، برای استراتژی مدیریت پورتفولیوی شرکت، استراتژی بهینه سازی ترکیب فعالیت های موجود به کار می بریم. به همین منوال، استراتژی حوزه منابع انسانی و یا حوزه فناوری اطلاعات خواهیم داشت. استراتژی های ژنریک پورتر در دسته استراتژی تعیین موقعیت رقابتی برای هرکسب وکار جای می گیرد. نوع بندی وسطح بندی استراتژی در مباحث بعدی به طور کامل عملیاتی می شود.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
TISTAM.KIND OF STRATEGY.VZRI با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذار

1-1-5-1- انواع محیط
1-1-5-1-1- محیط کلان
برای این محیط واژه های دیگری چون عمومی،بیرونی یا دور نیز به کار می رود. به مجموعه شرایطی اطلاق می شود که درسطح کل جغرافیای مورد بررسی برکلیه صنایع وکسب و کارها حاکم است ومقدار آنها نیزبرای کلیه صنایع نیز یکسان می باشد، ولی میزان اهمیت وتاثیر گذاری هر متغیر بر روی هر صنعت متفاوت است.
معمولا گفته می شود که این محیط از کنترل ومدیریت شرکت خارج است .گاهی هم اعتقاد براین است که شرکت می تواند با رویکرد پیشتازانه بر این شرایط این محیط تاثیر بگذارد. پیش بینی متغیرهای تاثیر گذار این محیط ، کار عمده ای است که مدیریت شرکت بایستی انجام دهد.
1-1-5-1-2-محیط رقابتی
برای این محیط واژه های دیگری چون اختصاصی،کاری یا نزدیک نیز به کار می رود. درهر صنعت یا کسب وکار، بازاری وجود دارد که درآن گروهی مشغول تولید ویا عرضه محصولات وخدمات مشابه هستند. این ها رقبای شرکت درکسب وکارمورد بررسی می باشند. این محیط را همانند محیط جنگ تصور کنید که رقبا بر سر سهم بازار با هم می جنگند و ابزارهای آنها به جای توپ وتانک وهواپیما، برنامه شامل عناصر استراتژیک مانند هدف،استراتژی وخط مشی می باشد.
کار مدیریت در این محیط، موقعیت یابی مناسب برای کسب وکار مورد بررسی است. برای کسب موقعیت مورد نظربایستی جنگید وبرنامه تدوین شده برای شاخص هایی مانند فروش وسهم بازار را محقق نمود.
1-1-5-1-3-محیط داخلی
به کلیه شرایطی گفته می شود که دردرون مرزهای سازمان هستند . اعتقاد براین است که شرایط موجود دراین محیط کاملا قابل مدیریت وکنترل می باشند. در واقع، شناسایی وضع موجود و آتی وشناخت شکاف های مهم وبرنامه ریزی برای بهبود آنها، فرآیند اساسی در مدیریت محیط داخلی است.
1-1-5-2- ویژگی های محیط
ادبیات ومبانی نظری برای مجموع فضای کسب و کار چهار بعد را مشخص می کند که عبارتند از: پویایی ، پیچیدگی ، تنوع و سخاوت(دس و ریش ، 1984 ؛ هریس ،2004؛ مینتزبرگ ، 1979؛ وارد ودیگران، 1995). این ها مهمترین ابعاد محیط کسب و کار در رابطه با تصمیم گیری استراتژیک هستند (لاولس و فینچ ، 1989).
پویایی به سرعت و قابلیت پیش بینی تغییر در محیط اشاره دارد و از منبعی همچون تغییر تکنولوژی ، تغییر تقاضا و حرکت رقابتی ناشی می شود. پیچیدگی به حدی اطلاق می شود که سازمان ها بخواهند دانش کاملی از دانش پیشرفته ، درباره محصولات ، مشتریان یا سایر افراد داشته باشند. تنوع به میزان مواجهه سازمان با شرایط همگن یا پراکندگی اطلاق می شود. سخاوت ميزان حمایتی است كه يك محيط از رشد سازمان ها مي كند ، كه مربوط به سطح فشار رقابتي در محيط است كه نمونه هایی از آن شامل شدت رقابت و اهرم چانه زني اعمال شده بر شركت ها توسط خريداران و تامين كنندگان است (هریس ، 2004 ؛ مینتزبرگ ، 1979). برای سنجش میزان سخاوت، از مقیاس معکوس تحت عنوان خصومت محیطی استفاده می شود (وارد ودیگران ، 1995). یک نمونه از متغیرهای اندازه گیری و معیارهای مربوط به ویژگی های محیطی کسب وکار در جدول زیر ارائه شده است(چای وگارگیا ، 2009).

جدول شماره 1: ویژگی های محیط ومعیارهای سنجش آنها

ردیف بعد محیط شرح معیار
1 تنوع تعداد بازارهای اصلی و نهایی
2 تنوع تعداد بازارهای خارجی
3 تنوع تعداد فرآیندهای عملیاتی شکل گرفته در درون شرکت
4 پیچیدگی پیچیدگی دانش مورد نیاز برای برآوردن نیازهای مشتری
5 پیچیدگی درجه بخش بندی در بازارهای نهایی
6 پیچیدگی درجه پیچیدگی در مدیریت اثربخش زنجیره تامین
7 خصومت اهمیت رعایت الزامات کیفیت مشتری در تولید
8 خصومت اهمیت کیفیت نا معتبر عرضه کننده
9 خصومت اهمیت افزایش هزینه های کسب وکار
10 خصومت اهمیت کمبود عرضه نیروی کار
11 خصومت شدت رقابت در بازار
12 خصومت حاشیه سود
13 پویایی نرخ از رده خارج شدن محصولات و خدمات
14 پویایی نرخ نوآوری در فرآیندهای عملیاتی جدید
15 پویایی نرخ تغییر در نیازهای مشتری در صنعت شما
16 پویایی نرخ ظهور چالش های جدید توسط رقبا
17 پویایی نرخ انتشار اطلاعات

 

1-1-5-3- مرزهای محیط
در ادبیات مدیریت استراتژیک سه محیط کلان،رقابتی وداخلی در نظر گرفته شده است. نوع دیگری از دسته بندی محیط تحت عناوین محیط های دور،نزدیک وداخلی نیز رایج است. عمده عامل این نوع نگاه به محیط ،میزان دسترسی مدیران وتصمیم گیران برای دستکاری در هر محیط است که شرح آن مطرح گردید.
مرز بین محیط داخلی وکاری یا نزدیک چندان مشخص نیست. با استفاده از تئوری آشوب می توان این تداخل محیط را بهتر تفسیر نمود. براین اساس، مرز را می توان گاهی متداخل دانست. گاهی دارای اشکالی چند وجهی است. به هر حال، در دنیای امروزی نمی توان تصور قدیم مبنی بر وجود یک خط مرزی منفک کننده انواع محیط را کافی دانست.
بگذارید مثالی بزنیم. یکی از موضوعات کلیدی سازمان مشتری است. فرض اولیه این است که مشتری در بازار رقابتی حاضر است. اما همین مشتری گاهی در داخل شرکت نیز نقش ایفا می کند. اکنون این سوال مطرح است که چه متغیرهایی از مشتری در درون شرکت وکدامیک در بیرون قرار دارد؟

1-1-5-3- جنبه های مشکل ساز

برنامه ریزی استراتژیک با نگاهی وسیع به همه جوانب سازمان و مبتنی بر واقعیت ها انجام می گیرد. بااین وصف، مدیریت تغییرات شدید ومستمرمحیطی کار مشکلی است. در ادبیات برای متناسب سازی ساختار سازمانی با ویژگی های محیطی به طور مفصل صحبت شده است. در مدیریت استراتژیک نیز تناسب(یا همراستایی بیرونی) بین شرایط بیرونی و داخلی مورد توجه قرار گرفته است. اما سوال این است که با وجود تغییرات مستمر آیا تغییر در شرایط دورنی به هنگام ممکن است؟یعنی آیا می توان به میزان کافی انعطاف پذیری ایجاد نمود؟ بدیهی است که پاسخ به تغییر شرایط در زمان ومکان وبه شیوه مناسب ممکن نیست ومی توان گفت که علت شکست خیلی از شرکت ها در دو دوهه اخیر همین امر می باشد.

برای مشکلات مذکور راه حل های متنوع لازم است. اما بایستی بستر وامکانات لازم برای برنامه ریزی منعطف فراهم گردد. این امر وقتی ممکن می شود که برای اصلاح وبازنگری برنامه براساس نتایج بازخوردی، وقت و انرژی زیادی نیاز نباشد. مدیریت تحول استراتژیک یکپارچه وجامع راه حل پیشنهادی است.

1-1-3-1- شرح موضوع
اگر چه دانشمندان تعاريف و تعابير مختلفي براي تصميم گيري ارائه كرده اند. اما مي توان آنها را در عباراتي چون عمل رفتاري يك فرد، يا آماده سازي ذهن براي اقدام مشخص، و يا قضاوت در مورد نحوه اقدام در يك موقعيت مشخص خلاصه نمود.
شال و همكاران (1970)، فرآيند تصميم گيري را از منظر رويكرد سازماني به صورت زير تعريف نموده اند:
تصميم گيري يك فرآيند رفتاري و آگاهانه است كه از رفتار و ويژگي هاي اجتماعي و شخصي، متكي بر ريشه هاي اعتقادي و ارزشي تاثير مي پذيرد و شامل يك انتخاب از ميان يك يا چند راه كار با ديدگاه حركت به جلو وآينده نگري است، به طوري كه بتواند منافع مورد نظر سازمان را تامين نمايد(شال وهمکاران،1970،ص31).
تصمیم گیری چيزي جز يافتن مسير حركت به سوي آينده در فضاي واقعيات نيست. افراد در همه سطوح ناگزير به تصميم گيري هستند، گرچه نوع نگرش آنها و شرايط محيطي حاكم ممكن است گونه هاي مختلفي از برخورد با مسائل را طلب نمايد(دهقانی پوده،1378).
1-1-3-2- ابعاد مشکل ساز و راه حل
موضوع مسلم این است که در هر سازمان پدیده تصمیم گیری امری اجتناب ناپذیر است. اما اطلاعات به هر میزان ممکن ، از درون ذهن مدیر(تصمیم گیر) گذشته و به نتیجه یعنی همان تصمیم می رسد.
پس تصمیم می تواند به دلایل مختلف ایده آل نباشد و یا نتیجه مطلوبی را حاصل ندهد. حال سوال این است که آیا تصمیم گیری امری اجتناب ناپذیر است وسازمان هم چاره ای جز اتکا به اطلاعات محدود وکم هزینه ندارد و تصمیم گیر هم با توجه به ویژگی های شخصیتی و شرایط محیطی حاکم تصمیم می گیرد؟
در جواب بایستی گفت که واقعیت همین است. اما پیشنهاد می شود که هر سازمانی بر اساس عوامل مختلف و انتظارات از تصمیم، سناریو یا چارچوب مشخصی را برای خود تعریف نماید و راه حل های ترکیبی شامل جمع آوری وپردازش داده ها واطلاعات معتبر به همراه دیدگاه وصلاحدید جمعی مدیران سازمان ومتخصصان صنعت و استقرار سیستم ارزیابی مستمر از نتایج تصمیمات را دنبال نماید.
1-1-4- تصمیمات استراتژیک کدام هستند ؟
1-1-4-1- شرح موضوع
تعاریف متعددی از طرف صاحب نظران ارائه شده است. اغلب سعی دارند تا بر پایه مفروضاتی فرآیند تصمیم گیری استراتژيك را ترسیم نمایند.
استیر می گوید، تصمیمات استراتژيك آن دسته از تصميماتی هستند كه جهت آنها متوجه آينده و هدف هاي عالي سازمان است و فعاليت هاي سازمان را در بلند مدت تحت تاثير قرار مي دهند. اين نوع تصميمات معمولاً در شرايط عدم اطمينان گرفته مي شوند. تصميمات مزبور جنبه اختياري دارند و به طور غير مستمر اتخاذ مي شوند. مسئوليت اين تصميمات بر عهده مديران عالي سازمان است(استیر ،1994،صص436-437).
1-1-4-2- ابعاد مشکل ساز
تصمیم های استراتژیک و تفکیک آنها از تصمیمات غیراستراتژیک با این هدف دنبال می شود که براساس شرایط حاکم، الگو وفرآیند مناسب ، امکانات و اطلاعات مورد نیاز و مرجع تصمیم گیری آن تعیین گردد. این موضوع درعمل کار سختی است، به خصوص که در ادبیات موجود رویکردهای مختلفی به این امر اختصاص یافته است.
به طور کلی تصمیماتی استراتژیک هستندکه به موضوع جهت گیری سال های آتی سازمان برای رشد وبقا مربوط می شوند و یکی ازمبناهای اصلی آنها، شرایط محیطی وانتظارات ذی نفعان کلیدی سازمان است.

توجه: انتشار مطالب این سایت، در سایت های فروش الکترونیکی ممنوع است و در دیگر سایت ها بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

می خواهید بیشتر بدانید؟

دانلود کنید.

نیاز به مشاوره دارید؟ به پژوهش نیاز داری؟ نیاز علمی دیگری داری؟
TUSTAM.DECISON MAKING DEFI.VZRI با ما تماس بگیرید. با ما تماس بگیرید. نیاز خود را با ما در میان بگذارر

کاستی‌های یک استراتژی بد معمولا به وضوح نمایان است یا حداقل در نگاهی به گذشته قابل شناسایی هستند. با این حال گاهی استراتژی‌های خوب نیز با شکست مواجه می‌شوند و زمانی که این اتفاق می‌افتد شناسایی علل شکست بسیار مشکل است. با وجود اهمیت روشن برنامه‌ریزی و اجرای مناسب، هنوز تعداد نسبتا کمی از اندیشمندان حوزه مدیریت بر روی فرآیندها و راهبردهای مناسب برای اثربخشی یک استراتژی تمرکز کرده‌اند.
در این باره استاد مدیریت دانشگاه وارتون یعنی پروفسور هربینیاک می‌گوید: مدیران اجرایی آموزش دیده در این زمینه، درباره اینکه چگونه برنامه‌ریزی کنند مطالب زیادی می‌دانند در حالی که اطلاعات زیادی در مورد نحوه اجرای این برنامه‌ها ندارند. اگرچه آنها مدیران خوبی هستند، در گذر زمان آنها باید از طریق برخورد با سختی‌ها و کسب تجارب آموزش ببینند، و این به این معنی است که آنها اشتباهات زیادی را مرتکب می‌شوند.
این فقدان تخصص در اجرا می‌تواند پیامدهای بسیار جدی به دنبال داشته باشد. در مطالعه اخیر روی مدیران ارشد اجرایی ۱۹۷ کمپانی که توسط یک شرکت مشاوره مدیریت به نام ماراکن انجام شد، گفته شده است که تنها ۶۳ درصد از نتایج مورد انتظار برنامه‌های استراتژیک، به درستی به دست آمده است. مایکل مانکین، یکی از شرکای مدیریتی ماراکن در سان فرانسیسکو می‌گوید که شکاف بین انتظارات و عملکرد، نتیجه عدم موفقیت در اجرای موثر استراتژی یک شرکت است.
بنابراین آیا می‌توان راهکارهای اجرایی را بهتر آموزش داد؟ هربینیاک می‌گوید: «به نظر من شما حداقل می‌توانید افراد را از عوامل کلیدی آگاه سازید، اگر افراد بدانند عوامل کلیدی چه مواردی هستند، آنها خواهند دانست تا به دنبال چه چیزی باشند و به چه سوالاتی پاسخ دهند».
نقایص همگام‌سازی ضعیف
یکی از مهم ترین دلایل انحراف اجرای یک استراتژی، تغییر تمرکز آن طی زمان است. تلاش HP برای رقابت با کامپیوترهای شخصی Dell در فروش، یکی از مثال‌های کلاسیک تغییر آرمان است که عبارت است از: رقابت در قیمت در یک هفته، خدمات در هفته بعدی، و تلاش برای فروش از طریق کانال‌های پرهزینه و نامناسب. که نتیجه این رویکردهای اشتباه آن بود که کارلی فیورینا مدیرعامل HP شغلش را از دست داد و HP هنوز باید با برخی مشکلات استراتژیک کلیدی دست و پنجه‌نرم کند.
اولین گام در اجرای صحیح یک استراتژی این است که مساله به درستی تعریف شود. ریچارد استیل، یکی از شرکای ماراکن در نیویورک می‌گوید: چالش اجرا عمدتا در مورد موضوع همگام‌سازی است. مانند تحویل محصول مناسب، به مشتری مناسب، و در زمان مناسب. همگام‌سازی به دلایل مختلفی دشوار است، از جمله این واقعیت که «امروزه هر کمپانی بزرگی محصولات متنوعی را به مشتریان مختلفی در مناطق جغرافیایی مختلف عرضه می‌کند». برای مثال یک تولیدکننده منطقه‌ای در اروپا را در نظر بگیرید که در پیکربندی ۱۵ زنجیره تامین مختلف درگیر است و همزمان باید بازارهای ۱۵ کشور مختلف را نیز شناسایی کند. از چنین منظری مشخصا همگام‌سازی کاری بس دشوار است.
مثال کلاسیک دیگری از عدم تطابق زمانی یا همگام‌سازی شرکت خطوط هوایی TED است، به طوری که این شرکت در تلاش بود تا یک شرکت فرعی برای رقابت در برابر شرکت‌های تازه وارد ایجاد کند. البته این ایده مناسبی بود تا زمانی که TED درصدد برآمد تا از این استراتژی برای شرکت‌های کهنه‌کار استفاده کند که این دلیل عمده از دست دادن بازارشان در برابر خطوط هوایی با هزینه پایین بود.
در برخی مواقع طرح‌ها به سادگی با شکست مواجه می‌شوند، زیرا مسوولان اجرای طرح با افراد درگیر در اجرای طرح تعاملی ندارند. پروفسور هربینیاک در این‌باره می‌گوید: «وقتی در شرکت یک طرح استراتژیک عمده توسعه داده می‌شود به همفکری و مشورت می‌پردازم و پس از گذشت یک یا دو ماه بعد به سطوح پایینی سازمان می‌روم و از افراد می‌پرسم که مشغول انجام چه کاری هستند، ولی آنها حتی یک کلمه در مورد طرح استراتژیک نشنیده‌اند».
گاهی شکست استراتژی‌ها به خاطر این است که افراد در مقابل تغییرات مقاومت می‌کنند. برای مثال، ممکن است که شعب مرکزی استانداردهای بیشتری را در مورد محصول بخواهند، در حالی که یک مدیر اجرایی بازاریابی محلی با این ایده مخالف باشد.
در برخی موارد، ممکن است که دلایل خوبی برای مقاومت وجود داشته باشد. یا ممکن است یک استراتژی در بالاترین سطح معقول به نظر برسد، ولی تاثیر آن بر کل سازمان به طور کامل در نظر گرفته نشده باشد. برای مثال، فرض کنید که یک استراتژی برای رشد یک برند در سرتاسر سازمان ترتیب داده شود، در حالی که منابع را از برند دیگری در سازمان می‌گیرد. چنین چیزی ممکن است در یکی از بازارهای کمپانی معنی دار باشد و در دیگر جاها منجر به عدم رشد موثر شود. ریچارد استیل می‌گوید: «طبیعت انسان خواهد گفت من به دنبال هماهنگی با شما نیستم، من در جایی که شما می‌خواهید پولی خرج نمی‌کنم و می‌خواهم که مقابله کنم. این کاری است که طبیعت بشری انجام می‌دهد».
عوامل فرهنگی نیز می‌توانند مانع اجرای موفق یک استراتژی شوند. در برخی موارد، کمپانی‌ها سعی می‌کنند تا از یک استراتژی آزمون و خطا استفاده کنند در حالی که آنها این واقعیت را در نظر نگرفته‌اند که آنها در بازارهایی فعالیت می‌کنند که به رویکرد متفاوتی نیاز دارد. برای مثال، در زمانی که کمپانی وال‌مارت برای اولین بار به برزیل وارد شد، سعی داشت تا ضوابطی را با تامین کنندگان ایجاد کند که در آمریکا وجود داشت. در چنین شرایطی تامین‌کنندگان از قبول این شرایط خودداری کردند و بنابراین، کمپانی مجبور شد استراتژی اش را مورد بازبینی قرار دهد.
عوامل درون فرهنگی نیز ممکن است باعث وقوع برخی مشکلات شوند. ریچارد استیل به این نکته اشاره می‌کند که خریداران و تجار معمولا در یک چرخه دوساله از برندی به برند دیگر می‌روند. در همین زمان، مدیران اجرایی عملیات با یک سرعت کمتر و استوارتر و در یک چرخه پنج ساله پیش می‌روند. چنین اختلافی به هر دوی آنها چشم انداز‌های متفاوتی از گذشته و آینده سازمان می‌دهد.
با این وجود، بزرگ‌ترین عامل شکست یک استراتژی می‌تواند بی‌توجهی مدیر اجرایی باشد. وقتی طرحی مورد تصمیم‌گیری قرار گرفته می‌شود، به شکل غافلگیر کننده‌ای سطح کمی از پیگیری برای تضمین اینکه طرح به اجرا می‌رسد وجود دارد.
کمتر از ۱۵ درصد کمپانی‌ها به طور منظم پیگر این هستند که چگونه طرحشان را اجرا می‌کنند در حالی که بقیه تنها به این فکر کرده‌اند که طرح را چگونه می‌خواهند اجرا کنند. در این گونه کمپانی‌ها تنها اهداف در نظر گرفته شده برای سال اول ارزیابی می‌شوند و به همین منظور مسوولان اجرایی اغلب اهداف سال اول را عمدا در سطح پایینی تعریف می‌کنند تا بتوانند به سطحی برسند که پاداش دریافت کنند. چنین فقدان خودبازبینی باعث می‌شود مدیران اجرایی طرح‌های ناموفق را نادیده بگیرند. نادیده گرفتن شکست‌های موجود در اجرا، کار را برای شناسایی گلوگاه‌های اجرایی و انجام عملیات اصلاحی دشوارتر می‌سازد.
طبق گفته‌های مایک پریگو، یکی از شرکای ماراکن در سان فرانسیسکو، تعاملات مکرر برای اجرای موفق طرح‌ها ضروری است. وی می‌گوید: «ما پی برده ایم که در کمپانی‌های موفق مکالمات روزمره و منظمی بین تیم رهبری و واحد مدیران برقرار است».
افراد در مقابل فرآیند
چه باید کرد؟ مانکینز می‌گوید که دو نوع مکتب فکری در مورد بهترین راه‌ اجرای یک طرح وجود دارد: یکی از این دو نوع مکتب فکری بر افراد تاکید دارد. بر اساس این تفکر اگر افراد را به درستی انتخاب کنید کارها به درستی انجام می‌شود. با این حال، تقسیماتی نیز در این مکتب فکری در مورد افراد وجود دارد. برخی از متخصصان بر این باورند که افراد مناسب باید از ابتدا استخدام شوند نه آنکه درون سازمان ایجاد شوند. طبق این ایده شما افرادی خبره را استخدام می‌کنید و به آنها پول زیادی به خاطر عملکردی که ارائه می‌دهند می‌پردازید. برخی دیگر بر این باورند که عملکرد افراد اجرایی را باید از طریق آموزش‌های درون سازمانی بهبود داد.
دیگر مکتب فکری، بیشتر به فرآیند تاکید دارد تا افراد درگیر در اجرا. در این باره هربینیاک می‌گوید: «اگر شما افراد نامناسبی را در اختیار داشته باشید، مطمئنا شما نمی‌توانید فرآیند
مورد نظر خود را در کار به خوبی انجام دهید. مسلما سازمان‌ها افراد شایسته و مناسب را استخدام می‌کنند. بنابراین چیز دیگری هم مورد نیاز است تا در مسیر درست قرار گرفت. با این حال، من بر این باورم که این دو مکتب فکری رقیب همدیگر نیستند، بلکه آنها مکمل یکدیگرند.» وی بر این باور است که کمپانی‌ها برای رسیدن به بهترین نتایج باید هر دوی این بینش‌های فکری را به صورت ترکیبی استفاده کنند.
پنج کلید برای اینکه کار به انجام برسد
برای افزایش شانس موفقیت در اجرای استراتژی‌ها، نکات ملموسی وجود دارد که باید در نظر گرفته شوند. متخصصان در این زمینه بر این باورند که مانند موضوعات دیگر در مدیریت کسب و کار، بهبود اجرا یک فرآیند مداوم است. به هر حال آنها می‌گویند که اقداماتی وجود دارد که هر کمپانی می‌تواند برای بهبود اجرای استراتژی‌های خود انجام دهد تا به بهبود مستمر دست یابد.
۱- مدلی را برای اجرای استراتژی توسعه دهید
شاخص‌های ارزیابی استراتژیک فراوانی وجود دارد. برای مثال، تئوری مزیت مقایسه‌ای مایکل پورتر به استراتژیست‌ها راهی را نشان می‌دهد تا اهداف راهبردی بازار را دریابند. در ارزیابی برنامه‌های جزئی‌تر، مدل قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای شارپ، می‌تواند نقش مشابهی را بازی کند.
۲- معیارهای صحیحی را انتخاب کنید
در حالی که فروش و سهم بازار همیشه شاخص‌های اصلی کسب و کار هستند، مانکینز بر این باور است که بیشتر کمپانی‌های موفق شاخص‌هایی را انتخاب می‌کنند که آنها را نه تنها در ارزیابی عملکرد مالی شان، بلکه در میزان موفقیت یک طرح کمک می‌کند. برای مثال، وقتی یک کمپانی بزرگ تولید کابل متوجه می‌شود که سرعتی که کمپانی به یک بازار جدید نفوذ پیدا می‌کند مستقیما به تعداد نمایندگان خدماتی که در آن حوزه دارد وابسته است، مدیران اجرایی فرآیند افزایش تعداد این نمایندگان خدماتی در منطقه را پیگیری می‌کنند.
با این حال پروفسور هربینیاک هشدار می‌دهد که شاخص‌ها باید به شکل یک مجموعه انتخاب شوند تا آنها بتوانند آنها را با تغییر شرایط بازار تغییر دهند. برای مثال، فروش خودروها می‌تواند معیار مناسبی برای یک کمپانی سازنده خودرو باشد، ولی اگر نرخ‌های سود افزایش یابد، فروش به دردسر خواهد افتاد. یک مجموعه خوب از شاخص‌ها چنین موردی را نیز در نظر می‌گیرد.
۳- برنامه را فراموش نکنید
همانطور که در بالا اشاره شد، اغلب طرح‌ها به سادگی پذیرفته می‌شوند ولی به زودی فراموش می‌شوند. برای حل این مشکل یک راه‌حلی که توسط مانکینز ارائه شده است این است که جلسات اجرایی عملیات را از جلسات کسانی که روی استراتژی تمرکز دارند جدا کرد.
۴- عملکرد را به طور مستمر مورد ارزیابی قرار دهید
در بیشتر کمپانی‌ها نظارت بر عملکرد هنوز یک فعالیت سالانه محسوب می‌شود. به هر حال، طبق نظر مانکینز، در مقایسه با گذشته، بررسی طرح‌ها در بسیاری از کمپانی‌های پیشرو به تعداد بیشتری در سال انجام می‌شود. دلیل اینکه وال-مارت در اجرای استراتژی‌ها بسیار موفق عمل می‌کند به این دلیل است که این عملیات روزانه انجام می‌گیرد و آنها در هر روز چک می‌کنند که فروشگاه هایشان نتیجه گرفته‌اند یا نه.
۵- تعامل داشته باشید
پروفسور هربینیاک بر این باور است که کمپانی‌ها اغلب مسیر اشتباهی را انتخاب می‌کنند و این زمانی است که آنها یک تمایز فرهنگی بین کسانی که یک استراتژی را طراحی می‌کنند و کسانی که در سطوح پایین سازمان آن را به اجرا در می‌آورند ایجاد می‌کنند.

منبع: http://donya-e-eqtesad.com

سلام دوستان گرامی: با تلاش دوستان سامانه آموزش الکترونیکی تدبیربه آدرس www.tadbirlms.com راه اندازی شد. شما می تواند با ثبت نام در سایت از آموزش های تخصصی وعمومی مورد نیاز خود برخوردار شوید ودر صورت تمایل به عنوان استاد مطالب خود را بر روی سامانه قرار دهید. در صورت تمایل به همکاری یا مدیر سایت با ایمیل های زیر تماس بگیرید تا در اسرع وقت زمینه لازم برای شما فراهم گردد.

info@metayekja.ir

moshaver.me@gmail.com

سيستم برنامه‌ريزي منابع سازمان، سيستم اطلاعاتي است كه مشتمل بر عملكردهاي اصلي تداركات، توليد، توزيع، منابع انساني، مالي، لجستيك، بازاريابي و فروش مي‌باشد كه به وسيله مجموعه‌اي از ماژول‌هاي مرتبط و يكپارچه، تمامي منابع انساني، مالي، لجستيك، بازاريابي و فروش مي‌باشد را يكپارچه كرده و در قالب يك پايگاه داده و معماري اطلاعات مشترك، استاندارد و يكپارچه مي‌كند. متأسفانه با وجود منافع بي‌شماري كه استقرار موفقيت‌آميز اين سيستم به همراه دارد: به علت پيچيدگي بالاي اين سيستم، نبود مدل‌ها و راهكار‌هاي جامع براي استقرار سيستم، پياده‌سازي آن در سازمان‌ها با خطرپذيري بالا و مخاطرات فراوان همراه است تا جايي كه بر اساس مطالعات صورت گرفته دراين حوزه، تا كنون اين سيستم در 50 درصد پروژه‌هاي پياده‌سازي با شكست مواجه شده و در 90 درصد آن‌ها فراتر از زمان و بودجه مصوب اوليه عمل شده است. دوره های آموزشی الگترونیکی در خصوص موضوعات سازمان ومدیریت را می تواند به صورت رایگان در سامانه آموزشی تدبیر طی نمایید.

درفایل پیوست می توانید لیستی از منابع منتخب در باره موضوع مشاهده نمایید.

دانلود فایل:atriclefiles-230-1534941400

در صورتی که به بانک منابع مورد نظر نیاز داشتید با مدیر سایت از طریق منوی تماس با ما  تماس بگیرید تا در اسرع وقت منابع یافت شده برای شما ارسال گردد.خدمات مشاوره پژوهش نیز از همین طریق به صورت رایگان به شما ارائه می شود.

آدرس جی ایمیل: MOSHAVER.ME@GMAIL.COM

مدل طراحی استراتژی سرپرستی(مادری)

1- مدل دانشگاه اشريج

به طور کلی مي‌توان عنوان کرد که با انجام تجزیه و تحلیل‌هاي مادری، به‌طور ضمنی تجزیه تحلیل پورتفولیو نیز صورت مي‌پذیرد. به عبارتی ساده‌تر، تجزیه تحلیل مادری جامع‌تر از تجزیه تحلیل پورتفولیو است. در این قسمت به یکی از ابزارهای مهم تجزیه تحلیل مادری یعنی ماتریس اشریج[1]پرداخته مي‌شود.

این ماتریس به تحلیل و بررسی پورتفوی کسب‌و‌کار هلدينگ (شرکت مادر) بر اساس تناسب میان مهارت‌ها، منابع و ویژگی‌های شرکت هلدينگ با فرصت‌هاي مادری هر کسب‌و‌کار و عوامل کلیدی موفقیت هر کسب‌و‌کار (CSF)، مي‌پردازد.

تجزیه تحلیل پورتفوی کسب‌و‌کار‌هاي هلدينگ از طریق ماتریس مادری، نشان مي‌دهد که کدام یک از واحدهای کسب‌و‌کار باید در اولویت ‌جهت‌گيري‌هاي هلدينگ قرار گیرند. این ماتریس گویای این است که اگر بین مهارت‌ها‌، منابع و ویژگی‌هاي شرکت مادر با عوامل کلیدی موفقیت در آن کسب‌و‌کار از یک طرف و بین مهارت‌ها‌، منابع و ویژگی‌هاي شرکت مادر با فرصت‌هاي مادری در واحد کسب وکار از طرف دیگر، تناسب بالایی برقرار باشد، ارزش‌آفرینی ‌در هلدينگ به طرز قابل ملاحظه‌ای افزایش مي‌یابد.

منظور از عوامل کلیدی موفقیت، عواملی هستند که در موفقیت هر کسب‌و‌کار نقش تعیین‌کننده و کلیدی دارند. برای مثال، ممکن است حجم بالای منابع مالی، یک عامل کلیدی موفقیت محسوب شده و منشا مزیت رقابتی باشد.

منظور از فرصت‌هاي مادری در هر کسب وکار، وجود خلا و فرصت‌‌هايي در شركت‌های تابعه است که شرکت مادر بتواند با اتکا به منابع و مهارت‌‌هاي خود خلا را پرکند. برای مثال، ممکن است یکی از شركت‌های تابعه از مهارت فروش ضعیفی برخوردار باشد که در این‌صورت شرکت هلدينگ با انتقال نیروهای فروش متخصص خود از یک شرکت به شرکت تابعه دیگر مي‌تواند خلا مهارتی را از بین ببرد. با مشخص شدن مفهوم عوامل کلیدی موفقیت و فرصت‌هاي مادری، به اختصار خانه‌هاي چهارگانه ماتریس مادری تشریح مي‌شود:

 

الف- قلمرو محوری(کسب وکارهای اصلی)

از دیدگاه کمبل،گولد و الکساندر کسب وکارها یا شركت‌های تابعه‌ای که در گوشه سمت راست ماتریس مادری قرار مي‌گیرند باید محور اصلی آینده هلدينگ محسوب شوند. کسب‌و‌کار‌هايي که در این ناحیه قرار دارند برای شرکت مادر فرصت‌‌هايي را فراهم مي‌کنند تا به اصلاح آنها بپردازد. به علاوه شرکت مادر هم عوامل کلیدی موفقیت در این کسب‌و‌کارها یا واحدهای تجاری را به خوبی مي‌فهمد و راه‌هایی برای پرداختن به آنها دارد. این کسب‌و‌کارها باید نسبت به دیگر فعاليت‌ها در اولویت ‌جهت‌گيري‌هاي هلدينگ باشند.

 

ب-حوزه تعادل و آرامش

کسب‌و‌کار‌هاي این ناحیه از نظر عوامل کلیدی موفقیت با منابع و مهارت‌‌هاي شرکت مادر تناسب دارند، اما این شركت‌ها (به دلیل عدم رشد بازار) نمي‌توانند فرصت‌‌هايي را برای شرکت مادر فراهم سازند که بتواند در آنها بهبود ایجاد کند. کسب‌و‌کار‌هاي این ناحیه موقتا مي‌توانند به عنوان منبع نقدینگی هلدينگ قلمداد شوند، ولي از آنجا که ممکن است تغییرات محیطی این کسب‌و‌کارها را به دیار غربت سوق دهد، توصیه مي‌شود که هلدينگ به محض دریافت قیمت بیش از ارزش مورد توقع جریانات نقدی آتی، نسبت به واگذاری یا فروش آنها اقدام کند.

 

پ- دیار غربت

کسب‌و‌کار‌هاي این ناحیه برای شرکت مادر فرصت‌‌هايي را برای ارتقا یا بهبود فراهم نمي‌سازند. به علاوه بین مهارت‌‌هاي شرکت مادر، و عوامل کلیدی موفقیت آنها تناسبی وجود ندارد، بنابراین جزو واحدهای کاهنده ارزش محسوب مي‌شوند. این واحدها معمولا کوچک و باقیمانده برنامه‌هاي مدیران ارشد گذشته است، هرچند مدیران هلدينگ ناچسبی آنها را به مجموعه مي‌پذیرند، اما احتمالا نداشتن خریدار، احساس تعهد مدیران هلدينگ نسبت به مدیران این واحدهای کسب‌و‌کار و مسائل متعدد دیگر، حفظ موقت آنها را توجیه مي‌کند. از آنجا که ارزش‌آفرینی ‌از طریق همکاری هلدينگ با این کسب‌و‌کارها متصور نیست، باید قبل از نابودی کامل واگذار شوند.

 

ت- دام ارزشی

کسب‌وکارهای واقع در این ناحیه فرصت‌هاي خوبی را برای شرکت هلدينگ جهت توسعه و اصلاح آنها فراهم مي‌کند، اما شرکت مادر نمي‌تواند عوامل کلیدی موفقیت این واحدها را درک کند یا درک نادرستی از آن عوامل دارد. در اینجاست که شرکت مادر دچار بزرگترین اشتباه خود مي‌شود و راه‌های افزایش سود‌دهی و ارتقای جایگاه رقابتی این کسب‌و‌کارها را فرصت‌هاي فراهم آمده از طرف شرکت تابعه تلقی مي‌کند.

برای مثال با توجه به اینکه شرکت مادر در تولید در سطح جهانی مهارت‌هایی تردید ناپذیر دارد، تلاش مي‌کند تا شرکت تابعه را نیز به یک تولید‌كننده با معیارهای جهانی تبدیل کند، غافل از آنکه این شرکت موفقیت اولیه خود را در اثر تولید برای یک بخش محدود بازار کسب کرده است و فعالیت در بخش کوچکی از بازار عامل کلیدي موفقیت این واحد است. شوق کسب سود فوری شرکت مادر را کور مي‌کند و توان آن را در جهت نابودی ارزش‌های واحد موفق به کار مي‌گیرد.

 

 

همانگونه كه در ماتريس مشاهده مي‌گردد، اين مدل در يك دامنه عدم تجانس بين عوامل كليدي و ويژگي‌هاي مادري و در طيف ديگر تناسب بين ويژگيهاي مادري و فرصتهاي مادري را نشان مي‌دهد كه در نتيجه پاينترين سطح عدم تجانس و بالاترين سطح تناسب نشاندهنده بهترين كسب و كار براي يك هلدينگ را نشان‌مي دهد.

 

نظریه جدیدمدیریت کارآمد: الگوی مديريتي برای آینده

مهارت‏های نیرومند مدیریتی، اساس هر کسب‏ وکاری هستند. مدیران هسته اصلی الگوهای مدیریتی‏ اند. آنان، کسب‏ وکار را حفظ و موفقیت آن را تضمین می‏ کنند. برای موفقیت، فرد یا افراد برجسته‏ ای مورد نیازند. مدیرخوب، باید حائز مهارت‏ های ادراکی، فنی و انسانی باشد. اعمال مدیریتی شامل برنامه‏ ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت بر فرآیند نیل به اهداف هستند. در ادامه، تاریخچه‏ ای از مدیریت بیان می‏ شود و به دو نظریه مهم مدیریت که در اکثر سازمان‏ ها کاربرد دارند اشاره می‏ شود. سپس نظریه جدیدی از مدیریت موثر را بیان می‌کنیم که الگویی ساده ‏شده و جزئی‏ محورتر است. این الگو فقط بر جنبه‏ های مهم مدیریت تمرکز می‏ کند و به شرکت کمک می‏ کند احساس رضایت از کسب اهداف را به بالاترین سطح برساند.

تاریخچه مدیریت
با گذشت زمان، تعریف مدیریت تغییر کرده است. در آغاز دهه 1990، موضوع مدیریت دغدغه مهم بسیاری از کسب‏ وکارها بود. پدر علم مدیریت فردریک تیلور است که در 1911، اصول مدیریت علمی را بیان کرد. یکی از نظریه‏ های مدیریتی، با هدف ‏گذاری آغاز می‏ شود. هدف‏ گذاری فرآیندی مداوم است. گام بعدی، سازماندهی افراد به‏ نحوی است که با اهداف کسب‏ وکار متناسب شوند. زمانی‏که اهداف مشخص می‏ شوند ابتدا باید یک شخص، فعالیت‏ ها، تصمیم‏ ها و روابط مورد نیاز برای کمک به موفقیت شرکت را تجزیه‏ وتحلیل کند. سپس اهداف را به فعالیت‏ هایی قابل‏ کنترل تقسیم و علاوه ‏بر آن، کارها را به مشاغلی قابل‏ مدیریت تفکیک کند. (بابرو1988)
در مدیریت کلاسیک، مرحله بعدی کار، انگیزه‌بخشی و بیان اهداف است. انگیزه ‏بخشی مستلزم وجود اهدافی روشن است (بروس2002). جک‏ ولش – مدیرعامل جنرال ‏الکتریک- می‏ گفت: بیشتر شرکت‏ ها مملو از کارکنانی‏ اند که هیچ اطلاعی از تصویر بزرگ شرکت- اهدافی که شرکت به‏ دنبال آنها است- ندارند و چون احساس می‏ کنند وجود و مشارکت‏شان اهمیتی ندارد، پس فقط انجام ‏وظیفه می‏ کنند و بس! انگیزه‏ بخشی و حصول اطمینان از توجه کارکنان به اهداف تعیین‏ شده، جزو وظایف اصلی هر مدیر است. 
ارزیابی عملکرد کارکنان و مدیران، عامل مهمی است که بازخوردهایش فرصت دستیابی به اهداف شرکت را به‏ طرزی موثر، فراهم می‏کند. هدف نهایی سیستم ارزیابی عملکرد، بهبود عملکرد سازمان است. اطلاعات به‏ دست آمده به شرکت می‏ گوید کجا هستند، چگونه عمل کنند و به‏ کجا می‏روند. ارزیابی عملکرد به رشد و توسعه افراد کمک می‏ کند و با واگذاری دقیق و بابرنامه وظایف به کارکنان محقق می‏ شود. مدیر باید همکارانش را بشناسد و به آنان اعتماد کند، به ‏همان‏ اندازه، کارمند آماده اعتماد کردن به مدیر می‏شود (کاتلینوکف2005)
عدم تمرکز و تفویض اختیار، گام بعدی مدیریت کلاسیک است. یقینا وظایف و مشکلات فراوانی سرراه موفقیت یک کسب‏ وکار وجود دارد که به‏ طور آشکارا شخص به‏ تنهایی قادر به انجام آنها نیست. در محیط پیچیده کسب‏ وکار امروزی و با همه روندهای تاثیرگذار بر این کسب‏ وکارها، مانند جهانی شدن، ‏فرد نمی‏ تواند همه آنچه تجارت رو به ‏رشد، نیاز دارد را برآورده کند یا دست‏کم سرعت مورد نیاز را نخواهد داشت.تشکیل گروه و اضافه‏ کردن مدیران دیگر به شرکت، ضرورتی است برای بقا در فضای کسب‏ وکار امروزی. 
عدم تمرکز به افراد می‏ گوید چه کارهایی باید انجام شود و به‏ آنان اجازه می‏دهد کارها را به روش خودشان انجام دهند. رهبر گروه باید بر حوزه تخصصی‏ اش تمرکز کند و سایر وظایف تفویض شوند. (هلر ان‏دی)
تفویض‏ اختیار فرآیندی است که ماهیت مدیریت را ساده ‏تر و ممکن ‏تر می‏کند. این امر اجازه می‏دهد کارها از طریق دیگران صورت پذیرد. مدیر باید اطلاعاتی که کارکنان نیاز دارند را دراختیارشان بگذارد و درباره اهداف تعیین‏ شده با آنان به‏ طور شفاف سخن بگوید. سرانجام، براساس این نظریه مدیریت، مدیران باید با کارکنان‏شان ارتباط برقرار کنند تا محیط‏ کار لذت‏ بخشی فراهم آید. مادامی‏ که مدیران و کارکنان درکنار هم و درجهت هدفی مشخص کوشش می‏ کنند، با کار کمتر، اهداف بیشتری به‏ دست می‏ آید (هیرِن 2004).
نظریه دیگری هست که مبتنی بر اقدامات ساده ‏تری درمقایسه با نظریه مدیریت کلاسیک است. طبق ‏نظر شرمرهورن، مدیریت از چهار وظیفه تشکیل شده است. اولین وظیفه، برنامه ‏ریزی است؛ عملی که از هدف‌گذاری و تصمیم‏ گیری برای چگونگی دستیابی به اهداف حاصل می‏ شود. وظیفه دوم، سازماندهی است. این گام از مدیریت، شامل طرح‏ ریزی شغلی، نیروی‏ انسانی و منابع موردنیاز برای نیل به اهداف است. وظیفه سوم، رهبری است که مبتنی بر الهام‏ بخشی به کارکنان جهت تلاش بیشتر و دستیابی به اهداف تعیین‏ شده است. و اما وظیفه آخر، نظارت است. این مفهوم، عملکرد افراد را ارزیابی می‏کند و اطمینان می‏دهد نتایج موردانتظار حاصل شده ‏اند. همان‏گونه که ملاحظه می ‏شود این نظریه بسیار شبیه نظریه کلاسیک است، اما کمی ساده‏تر.

الگو
در مفهوم کلاسیک مدیریت کسب‏ وکار، مدیران موظف بودند افراد را نظارت، سرپرستی و هدایت کنند. همان‏گونه که مشاهده شد، با توجه به سابقه تاریخی ذکرشده، نظریه ‏های مشروحه، همگی بر برنامه‏ ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت تاکید داشتند. مدیران فقط می‏کوشند به ‏گونه‏ای عمل کنند که مدیران مافوق خود را راضی کنند. آنان با حداقل کیفیت و استانداردهای لازم کار را پیش می‏ برند تا بتوانند کسب ‏وکار را حفظ کنند. نظریه‏ های قدیم، به واقعیت الهام‏ بخشی به کارکنان، توجهی نداشتند. کارکنان، مدیری می‏خواهند که به آنان احترام بگذارد و احساس کنند می‏ توانند هرچه می‏ خواهند از او بپرسند. همچنین نیاز دارند مدیرشان را باور کنند و مدیر صرفا فردی نباشد که می‏گوید چه ‏کارهایی باید انجام شوند.
روش‏ های قدیمی مدیریت دیگر کاربرد ندارند. در اقتصاد دانش‏ محور امروزی، کارکنان بدل به موثرترین منابع شرکت‏ها شده‏ اند. آنان نیرومندترین مرجعی هستند که به ‏کار گرفته می‏ شوند تا هر شرکتی صاحب مزیت رقابتی شود. در دنیای پرشتاب کنونی، کارکنانی که به‏ نحوی مطلوب مدیریت می‏ شوند، انگیزه‏ های بالایی دارند و در رشد و اجرای راهبردها نقشی اساسی دارند. در فضای کسب‏ وکار رقابتی امروز، شخصی مدیر تلقی می‏شود که بتواند با انگیزه ‏بخشی به کارکنان شرکت را به اهدافش برساند، موضوعی که بیشتر اوقات باعث ایجاد شأن و منزلت برای خود مدیر می‌شود.

تحقیقات رایج
الگوی مدیریتی جدیدی که باید در همه شرکت‏ها به ‏اجرا درآید، با رهبری آغاز می‌شود. فضایی بر کسب‏ وکار امروزی سایه افکنده است که آن را دستخوش تغییراتی سریع می‏کند. 
یکی از این تغییرات، تبدیل وظیفه مدیریت به‏ رهبری است. رهبران به کارکنان کمک می‏کنند براساس چشم ‏اندازهای شرکت، عمل و رفتار کنند. رهبران روحیه افراد را ارتقا می‏ بخشند و باعث می‏شوند کارکنان هرچه بیشتر خود را با مدیریت تطبیق دهند و اهداف شرکت نیز بهتر حاصل شوند (کاتلینوکف2005)
وظیفه بعدی، ایجاد تمرکز بیشتر بر خلق چشم ‏اندازها و توانمندسازی کارکنان است. مدیران باید توجه ویژه ‏ای به سه بخش اصلی کسب‏ وکار یعنی افراد، دانش و انسجام داشته باشند. هر زمان که مدیران توجه‏شان به این سه مهم معطوف باشد، عملکرد مالی شرکت نیز بهبود می‏ یابد. مدیران باید مطمئن شوند که این توجهات در جای خود و به ‏شکلی مطلوب صورت بگیرند؛ طوری‏که اهداف کوتاه ‏مدت و بلندمدت، حاصل شوند. وظیفه بعدی توجه به این حقیقت است که فقط درصورتی مدیریت می‏تواند کارآمد باشد که هر سه عامل گفته شده، به ‏خوبی پرورش یافته باشند. 
همگام با کسب ‏وکار عجول این روزها، ضروری است مدیران، رقابت‏‌پذیر باشند. آنان باید بر کارکنان تاثیر بگذارند و بیاموزند افراد را تربیت کنند. وظیفه بعدی، داشتن تفکر سیستمی است. به این‏ معنا که همه ‏چیز را در قالب یک کل، ببینیم. این مهم بر عواملی تاکید می‏ورزد که سازمان را یاری می‏کند بیش از مجموع همه قسمت‏ها، به نتایج دلخواه برسد (کاتلینوکف2005). آخرین وظیفه الگوی جدید مدیریت کارآمد، همسویی اجرای تفکرات سیستمی با اینترنت و سایر فناوری‏های روز دنیا است. 
در نظریه جدید مدیریت، بسیاری از مدیران می‏کوشند از روش ‏های سنتی مدیریت برپایه نظارت، فاصله بگیرند و روابط ‏سازمانی را به ‏وسیله اینترنت و فناوری‏های موجود، مدیریت کنند؛ این عوامل اجازه می‏دهند ارتباطات به‏ خوبی در سازمان شکل بگیرند. این نظریه اصرار دارد که عامل مهم، ایجاد و حفظ روابط صحیح بین کارکنان و مدیران و کارکنان با مشتریان است تا شرکت سودآوری بیشتری داشته باشد و به موفقیت بیندیشد. مهم‏ترین آموزه این نظریه آن است که هر فرد باید بتواند چگونگی کارکردن با افراد را فراگیرد و مدیران باید به کارکنان انگیزه دهند و بر آنان تاثیرگذاری کنند تا به اهداف شرکت نائل شوند. این، مهم‏ترین استعدادی است که مدیر باید داشته باشد. همچنین بیان می‏کند مدیران می‏توانند کارکنان را حمایت کنند تا بهترین عملکرد را داشته باشند.

کاربرد
الگوی جدید مدیریت کارآمد، مفهوم کلاسیک مدیریت را به ‏سمت مدیریت چندوظیفه‏ ای و هدف‏گرا تغییر می‏دهد. این الگو طی فرآیند فروش در یکی از فروشگاه‏ های خرده‏ فروشی وریزون وایرلس، کاربردش را نشان می‏دهد. مشتری‏ای وارد فروشگاه می‏شود و قصد خرید گوشی تلفن همراه دارد. او تصمیم دارد فقط گوشی بخرد و نیازی به برنامه یا لوازم جانبی ندارد. فروشنده اطمینان دارد می‌تواند وظیفه ‏اش را انجام دهد و با فروش گوشی کار را تمام کند؛ اما خوب می‏داند برای بالابردن سود فروشگاه ناچار است از مدیریت بخواهد به‏ گونه‏ای وارد ادامه مذاکره (معامله) شود تا لوازم یا برنامه ‏های جانبی نیز فروخته شوند.

1- وظیفه رهبری
می‏توان مشاهده کرد که مدیر، کارمندش را رهبری و الهام ‏بخشی کرده است تا اهداف بیشتری کسب کند، زیرا فروشنده از او می‏خواهد کمک کند تا توفیق بیشتری در فروش حاصل شود. مدیر برخی فواید و امکانات برنامه‏ ها و لوازم جانبی را که مشتری درصورت خرید، از آنها بهره ‏مند می‏شود را می‏گوید و به‏ نوعی او را حمایت می‏کند. مدیر او را رهبری می‏کند و کمک می‏کند تا بداند در چنین اوضاعی چگونه با مشتری سخن بگوید و اگر هم مشتری قصد خرید نداشت، خود مدیر نقش فروشنده را به ‏عهده بگیرد و می‏کوشد این‏گونه برای آینده، آموزش لازم را به فروشندگان داده باشد.

2- چشم‏ انداز و توانمندسازی
برای شرکت وریزون‏وایرلس، اهداف کوتاه‏ مدت و بلندمدتی متصور است. مثالی از اهداف کوتاه‏ مدت، رسیدن به سود موردنظر ماهانه است. مثالی از اهداف بلندمدت هم، مدیریت برمبنای هدف است که هرسه ماه یک‏بار از سوی مدیریت اعلام می ‏شود. با حصول اطمینان از اینکه فروشنده، محصولات را می‏ شناسد و می‏داند که باید همراه گوشی، برخی لوازم و برنامه‏ های جانبی را نیز بفروشد، هم فروشنده به اهداف شخصی ‏اش می‏رسد و هم اهداف سودمحور شرکت محقق می ‏شوند. بنابراین مدیر اطمینان می‏ یابد که بر سه عنصر اصلی کسب‏ وکار تمرکز داشته است. افراد، دانش و انسجام همان سه عنصری هستند که مدیر دراین اوضاع به آنها توجه دارد. وظیفه مدیر ایجاب می‏کند علاوه بر فروشندگان، به مشتریان نیز نشان دهد به این سه اصل مهم، دقت دارد.

3- الهام بخشی و تربیت
مدیر باید اجازه دهد فروشنده کارش تمام شود سپس آموزش و تربیت لازم را به او بدهد. این کار نباید درحین فروش صورت بگیرد، زیرا احساس خجالت ‏زدگی و ناکارآمدی به فروشنده دست می‏دهد. در مقابل، مدیر باید نقش مشتری را بازی کند و از فروشنده بخواهد بکوشد اقلام مورد نظر را به او بفروشد. تربیت صحیح فروشنده، به او اعتمادبه ‏نفس می‏دهد، لذا در آینده دیگر نیازی به ‏کمک مدیر ندارد.

4- اینترنت و فناوری
برای اثربخشی بیشتر در مواجهه با کارکنان، مدیر باید همگام با فناوری‏های نوین، پیش برود. اینترنت انقلابی برای آینده‏ است. روزی- که خیلی هم دیر نیست- فرا می‏رسد که همه کارها با اینترنت انجام می‏پذیرد. درباره مثال بالا، اگر مدیر، محصول یا فواید محصولاتی که فروشنده قصد فروش آنها را داشت، نمی‏دانست قطعا نمی‏توانست مشتری را متقاعد به خرید کند. به‏همین دلیل موضوع اینترنت و فناوری به نظریه جدید مدیریت کارآمد اضافه شده است؛ زیرا اگر مدیر از فناوری روز دنیا عقب باشد، آن‏گاه چگونه می‏توان انتظار داشت کارکنانش همه‏چیز را بدانند. 
برای موفقیت درکسب‏وکار، مدیر باید الزاما نسبت به همه تغییروتحولات، آگاه و به‏روز باشد. درمجموع، نظریه‏های قدیم مدیریت دیگر منسوخ شده‏اند و بعید است با تغییرات روزافزون اقتصادی کنونی، همگام باشند. مهم‏ترین وظیفه مدیر، نخست ایفای نقش رهبری است و سپس سایر وظایف الگوی جدید مدیریت به‏تبع آن صورت می‏گیرند. مطالعات آینده در زمینه مدیریت بر اهمیت نقش اینترنت و فناوری در فرآیندهاي مدیریتی، تاکید خواهند ورزید. اگرچه مهارت‏های انسانی و تربیتی برای مدیران مهم هستند، اما مدیر باید بداند چگونه و چه چیزهایی به کارکنان بیاموزد تا آنان راه موفقیت در دنیای کسب‏وکار کنونی را درپیش بگیرند.

نویسنده: الیزابت هیل
مترجم: علیرضا ابوالفتحی
ماخذ: نشریه دنیای اقتصاد

فضايی که شرکت ها و منابع کنونی در آن واقع اند، محدودۀ فعالیت تعريف شده و پذيرفته شده ای دارند، رقبا مشخص اند و قوانین بازی نیز تعريف شده اند. هرچه فضای رقابت متراکم تر و ازدحام رقبا بیشتر باشد، سهم بازار کمتر و سوددهی و رشد نیز کمتر خواهد بود. از سوی ديگر، مفهوم جديدی به نام اقیانوس آبی وجود دارد. در حال حاضر يكی از موضوعات کلیدی و مهم هر سازمان برای دستیابی به فضای نوآوری، نحو ۀ مديريت و هدايت منابع انسانی آن سازمان است و نیروی انسانی که منبع حیاتیِ سازمان ها برای حضور در چنین محیطی به شمار می رود، اهمیت فراوانی دارد و بايد با ديد استراتژيک به مسا ئل مربوط به اين عامل توجه شود. سازمان هايی که به گونه ای اثربخش، فرايندهای انتخاب، گزينش، پاداش و جبران خدمت را مديريت می کنند ، به مزيتی دست می يابند که کپی برداری آسان آن توسط رقبا امكان پذير نیست و اين مزيت رقابتی زمانی حداکثر می شود که اقدامات مديريت منابع انسانی سازمان، هماهنگ و همراستا با استراتژی رقابتی آن باشد و برای تحقق همسوسازی استراتژيک با رويكرد اقیانوس آبی در سازمان ، به زيرساخت هايی نیاز است

درفایل پیوست می توانید لیستی از منابع منتخب در باره موضوع مشاهده نمایید.

دانلود فایل: atriclefiles-195-1534941396

در صورتی که به بانک منابع مورد نظر نیاز داشتید با مدیر سایت از طریق منوی تماس با ما  تماس بگیرید یا در خواست خود را به ایمیل زیر ارسال کنید تا در اسرع وقت منابع یافت شده برای شما ارسال گردد.خدمات مشاوره پژوهش نیز از همین طریق به صورت رایگان به شما ارائه می شود.

آدرس جی ایمیل: MOSHAVER.ME@GMAIL.COM

سازمانها برای تعیین و تشخیص موقعیت فعلی خود و پیشرفت در محیط رقابتی امروز که بر اقتصاد دانش محور استوار است ، بایستی بطور منظم و منسجم از الگوهایی برای ارزیابی عملکرد خود استفاده کنند و لذا استفاده از نظامهای کنترل عملکرد و برنامه ریزی استراتژیک  ضروری است تا بتوانیم موثرتر مدیریت کرده و میزان موفقیت و پیشرفت در دستیابی به اهداف راهبردی  شرکت را بسنجیم.

الگوی ارزیابی مطلوب باید بتواند وضعیت کلی سازمان را نسبت به اهداف و نیز جایگاه سازمان را نسبت به محیط پیرامونی مشخص کند و علاوه براین نشانگر میزان اثربخشی عملکردها باشد.

واژه استراتژي در عرصه كسب وكار سازمانها هنرمديران ارشد است. استراتژی راه های دستیابی به اهداف بلندمدت سازمان است. سیستم سنجش عملکرد به موفقیت سازمان شما کمک می کند واستراتژيهای سازماني بر این سیستم ارزیابی عملکرد تاثيرمی گذارد .

كارت امتيازي متوازن يكي از روشهاي نوين ارزيابي عملكرد جهت كنترل اجراي مطلوب استراتژيها در سازمان و سيستمي براي مديريت بر استراتژيها می باشد .

توانايي اجراي يك استراتژي بسیار مهمتر از كيفيت خود استراتژي است. BSC پلي ارتباطی بين استراتژي و عمل است .

بدین ترتیب روش ارزیابی متوازن نه تنها به عنوان یک ابزار نیرومند برای ارزیابی عملکرد، بلکه به عنوان ابزاری جهت تحقق استراتژی به جامعه مدیریت معرفی گردید.

كارت امتيازي متوازن (BalancedScorecard) روشي است كه در آن استراتژي‌هاي سازمان به مجموعه‌اي از شاخص‌هاي عملكردي قابل اندازه‌گيري ترجمه شده و از طريق اجراي آن، سيستمي براي سنجش تحقق استراتژي و مديريت استراتژيك عملکرد ايجاد مي‌شود

كارت امتيازي متوازن چارچوبي است كه به سازمانها براي ترجمه استراتژي‌ها به اهداف عملياتي كه محرك عملكرد و رفتار سازمان هستند، كمك مي‌كند

ازمهمترین خصوصیات کارتهای امتیازی متوازن ایجاد روابط علت و معلولی در مناظر چهارگانه ارزیابی است که این موضوع از طریق ایجاد نقشه های استراتژی ممکن است.

یک نقشه استراتژی نحوه تبدیل و انتقال داراییهای نامشهود سازمان را به نتایج با ارزش موردنظر مشتری و سهامداران مالی نشان می دهد. البته ارزش پدیده ای غیرمستقیم است و داراییهای نامشهود مانند دانش و کارکنان به ندرت دارای تاثیر مستقیم برنتایج مالی نظیر درآمد و سود هستند.بهبود داراییهای نامشهود از طریق سلسله روابط علی در چند مرحله میانی موجب ایجاد ارزش درمناظر مالی یا مشتری می شوند. نقشه های استراتژی تسهیل کننده نحوه اجرای استراتژیها وبیانگر روابط علی میان راهبردهای شرکت بایکدیگر در تحقق اهداف هستند.

درفایل پیوست می توانید لیستی از منابع منتخب در باره موضوع مشاهده نمایید.

دانلود فایل: atriclefiles-202-1534941398

در صورتی که به بانک منابع مورد نظر نیاز داشتید با مدیر سایت از طریق منوی تماس با ما  تماس بگیرید یا در خواست خود را به ایمیل زیر ارسال کنید تا در اسرع وقت منابع یافت شده برای شما ارسال گردد.خدمات مشاوره پژوهش نیز از همین طریق به صورت رایگان به شما ارائه می شود.

آدرس جی ایمیل: MOSHAVER.ME@GMAIL.COM

در سال 1985 هنگاميكه مايكل پورتر براي اولين بار زنجيره ارزش را تعريف كرد، فرآيندهاي تشكيل دهنده زنجيره ارزش را به دو گروه تقسيم نمود:1. فرآيندهاي اصلي  (Core Processes) كه براي محصول يا خدمات توليد شده سازمان ارزش افزوده ايجاد مي كنند 2. فرآيندهاي پشتيبان كه براي توانمند سازي فرآيندهاي اصلي ضروري هستند. در اوايل دهه نود، اين تقسيم‌بندي در ميان آن‌هايي كه درگير بازمهندسي (Reengineering) فرآيندهاي كسب و كار (BPR) شدند، عموميت يافت. در همين زمان، يك نظريه ديگر مطرح شد كه بر روي دسته سوم از فرآيندها تمركز مي كرد، اين دسته سوم فرآيندهاي مديريت بودند. راملر و براچه(Rummler and Brache)، براي مثال، بيان كرده‌اند كه هر تيم بازمهندسي بايد همواره هم به فرآيندي كه بازطراحي مي‌شود و هم به مديريت فرآيند توجه كنند. اندكي بعد، موسسه مهندسي نرم افزار (Software Engineering Institute) بر روي نياز براي تغيير فرآيندهاي مديريت براي حركت به سطح بعدي از مدل بلوغ توانمندي CMM تمركز كرد. و بعدها در دهه نود، هنگاميكه انجمن مربوط به زنجيره تامين مدل SCOR را ارائه دارد، فرآيندها را تحت سه گروه فرآيندهاي اصلي، فرآيندهاي توانمندساز و فرآيندهاي برنامه‌ريزي در جهان توصيف كرد. امروزه اكثر تحليل گران بين فرآيندهاي اصلي، پشتيبان و مديريتي اين تمايز را قائل مي‌شوند. متأسفانه براي اغلب افراد خيلي واضح نيست كه يك فرآيند مديريت چگونه تشكيل مي‌شود و اين موضوع براي سازمان‌هايي كه تلاش مي‌كنند معماري فرآيند كسب و كارشان را تعريف كنند، موجب افزايش اشتباهات مي‌شود. اين موضوع هنگامي پيچيده‌تر مي‌شود كه سازمان‌ها يك پروژه تغيير فرآيند را آغاز مي‌كنند و مي‌خواهند بدانند كه تيم بازطراحي بايد به راهي كه مديريت فرآيند كارش را انجام مي دهند نيز وارد شوند يا نه. دراينجا موضوع با يك مثال از يك پروژه بازطراحي فرآيند آغاز مي‌شود. شكل 1 يك فرآيند كسب و كار ساده زنجيره تحويل پيتزا را كه نياز به بهبود دارد نشان مي‌دهد.

يك تمايل ذاتي در ميان تحليل‌گران فرآيند وجود دارد كه يك فرآيند را بيازمايند تا ببينند كه كاركنان در آن چه كاري را انجام مي‌دهند. هر كسي كه مقالات راملر را خوانده باشد، مي‌فهمد كه مشكلاتي كه سازمان تجربه مي كند اغلب ريشه در مديريت يا نظارت فعاليت دارد تا در خود فعاليت‌ها. شكل 2 يك مدل مديريت فرآيند بسيار ساده را نشان مي‌دهد.

 

لزوماً هر فرآيند يا فعاليت مشخص بوسيله فردي مديريت مي‌شود. اگر فرآيندها يا فعاليت‌هايي بدون مدير باشند، سازمان مشكلات بزرگ‌تري نسبت به آن‌هايي كه در حال حاضر داريم خواهد داشت. فرد ممكن است به عنوان مدير فرآيند ناميده شود يا نشود. در اين مثال اغلب، او به عنوان “ناظر تهيه غذا” يا “ناظر تحويل” كار مي‌كند و به يك واحد عملياتي سنتي گزارش مي‌دهد. اما يك نكته باقي مي‌ماند، فردي مسئول تعريف كاري است كه انجام مي‌شود هنگاميكه يك فرآيند اجرا مي شود. او بودجه را توسعه مي دهد، كار را مديريت مي‌كند، معيارها و خروجي‌ها را چك مي‌كند، استخدام مي‌كند، پاداش مي‌دهد، ارتقا مي‌دهد و يا كاركنان را اخراج مي‌كند.
 براي اينكه اين نكته را دريابيم، در گروه Bptrend يك نمودار فرآيند رسم مي‌شود كه فرآيند مديريت را براي هر زيرفرايند در فرآيند نشان مي‌دهد كه در شكل 3 نمايش داده شده است. SCOR چيزي بسيار شبيه به آن دارد و نياز دارد كه تحليل‌گر يك فرآيند برنامه‌ريزي براي فرآيندهاي اصلي در دياگرام SCOR نشان دهد

 

اگر به شكل ساده بر روي بازطراحي و بهبود فرآيندها تمركز شود به نظر نمي‌رسد كه دربر گرفتن فرآيندهاي مديريتي قابل صرف وقت باشد. ساده تر است كه بگوييم فرآيند پيتزا شامل يك فعاليت آماده‌سازي غذا است و بخش مربوط به تحليل فعاليت كه بايد بر روي چگونگي مديريت آن تمركز شود.
مشكلات هنگامي بر مي‌آيد كه كار بر روي معماري فرآيند كسب و كار با ابعاد بزرگ آغاز مي‌شود. چگونه فرآيندهاي درون گروه استراتژي يا فعاليت‌هاي مركز تعالي سازمان يا فرآيندها وابسته به برنامه‌ريزي سازماني طبقه‌بندي مي‌شوند؟ اين فرآيندها معمولاً از فرآيندهاي ويژه‌اي كه تحليل مي‌شوند، دور مانده‌اند اما آن‌ها مرتباً اثراتي را بر روي آن فرآيند مشخص مي‌گذارند. تصور كنيد براي مثال، كه سازماني كه صاحب زنجيره پيتزا است يك سياست دارد كه نتيجه‌اش قوانين كسب و كاري است كه مديريت آن مغازه پيتزا فروشي بايد اجرا كند. حالا همان پروژه بهبود فرآيند خودمان در زنجيره پيتزا فروشي را در نظر بگيريد كه سه يا چهار فعاليت غيرمؤثر را تشخيص داده است كه بايد در نتيجه سياست‌هاي سازمان مادر انجام شود. لذا دياگرام ما ممكن است شبيه به شكل 4 شود:

مشخصا اگر ما يك معماري فرآيند كسب و كار را ايجاد كنيم، احتمالاً مي‌خواهيم كه يك فرآيند سياست گذاري را نشان بدهيم و ممكن است حتي يك فرآيند قانون‌گذاري كسب‌ و كار را نيز نشان دهيم، اما ما احتمالاً نمي‌خواهيم كه مديريت فرآيند مديريت تحويل را نشان دهيم. در واقع تنها فرآيندهاي مديريت اجرايي است كه تيم‌ها معمولاً مي‌خواهند در در معماري فرآيند كسب و كار بگنجانند. 
 
از طرف ديگر، هنگاميكه شما ليستي از فرآيندهاي مديريت را كه با چارچوب‌هايي از جمله SCOR، VCOR يا با COBIT و CMMI كار مي‌كنند را نگاه كنيد، پي خواهيد برد كه آن‌ها فعاليت‌هاي مديريت در هم تنيده شده‌اي هستند كه بخشي از فرآيند مديريت هر روزه هستند، همراه با فرآيندهاي مديريت مستقل بنگاه. در همان زمان، اغلب شركت‌ها بر روي اين واقعيت كه اين چارچوب‌هاي فرآيند كسب و كار اغلب فرآيندهاي مديريت را تعريف مي‌كنند، تمركز نمي‌كنند. بنابراين، هر سازماني كه SCOR، cobit، CMMI را به كار مي‌برد احتمالاً بدون تفكر در باره آن، آن‌را انطباق داده است. سه رويه مختلف  هر يك با تعاريف خودشان و هر يك بنا به ضرورت‌هاي مربوط به خودشان برخي فعاليت‌هاي مديريت فرآيند كليدي را تعريف نموده‌اند. اگر آن‌ها در چارچوب مربوط به مؤسسه مديريت پروژه استفاده شوند ، آنگاه آن‌ها يك مجموعه چهارمي از فرآيندها و تعاريف را خواهند داشت. سازمان‌ها در باره انطباق دو چارچوب زنجيره تأمين مختلف فكر مي‌كنند و آن‌را اجرا نمي‌نمايند اما معمولاً در همان زمان درباره چگونگي انطباق چارچوب‌هايي كه تعاريف متفاوتي از فرآيند مديريت فرآيند را ارائه ميدهند نگراني ندارند.  نكته آنجاست كه همه نيازمنديم كه بيشتر درباره فرآيندهاي مديريت فكر كنيم تا در خصوص تعريف بهينه يك فرآيند مديريت، به يك اتفاق نظر دست يابيم.

Paul Harmon, “What is a Management Process? “, Business process Trends, Volume 5, Number 4 February 27, 2007منبع:

درفایل پیوست می توانید لیستی از منابع منتخب در باره موضوع مشاهده نمایید.

دانلود فایل: atriclefiles-206-1534941398

در صورتی که به بانک منابع مورد نظر نیاز داشتید با مدیر سایت از طریق منوی تماس با ما  تماس بگیرید یا در خواست خود را به ایمیل زیر ارسال کنید تا در اسرع وقت منابع یافت شده برای شما ارسال گردد.خدمات مشاوره پژوهش نیز از همین طریق به صورت رایگان به شما ارائه می شود.

آدرس جی ایمیل: MOSHAVER.ME@GMAIL.COM