1-1-6-1- معنای لغوی و ریشه تاریخی استراتژی:
مطالعه استراتژی به عنوان موضوعي كه در تعامل با انسان ها بوده است از قديم مورد توجه قرار گرفته است. در فرهنگ يونان استراتژی با عنوان استراتگوس به معناي نقش و هنر يك امير ارتشي مطرح بوده است و حاكي از مهارت هاي روانشناختي و رفتاري بوده كه به كمك آن شرايط فرماندهي و برنامه ريزي عمليات در يك نيروي نظامي را فراهم مي نموده است.
تعبيري كه از زمان ناپلئون به جا مانده به اين صورت است كه استراتژی علم حركات و طرح هاي نظامي يا دانش جنگ و تهيه طرح ها و خط مشي واحدها ي نظامي مي باشد. ماكياولي اصطلاحات استراتژی نظامي را به صحنه سياست وارد نمود و جلب و حفظ حمايت هاي سياسي را محور تدوين استراتژی قرار داد(ماكياولي،1952).
1-1-6-2- سابقه استراتژی درنظریات سازمانی
سابقه استفاده از مفهوم استراتژی در تئوري هاي سازمان در حقيقت به زماني باز ميگردد كه نظريه پردازان، سازمان را به عنوان يك سيستم طبيعي در نظر گرفتند. اين نظريه پردازان براي اولين بار عامل محيط را در مطالعه سازمان ها وارد كردند، عاملي كه در حقيقت براي نيل به اهداف بايد در چارچوب آن فعاليت كرد و استراتژی تعيين كنندة چگونگي و جهت اين فعاليت ها است(عليدوستي، 1378، ص 13).
«سلزنيك» از اولين نظريه پردازان تئوري هاي سازمان است كه مفاهيم مربوط به حوزة استراتژی را بدون به كار بردن واژة استراتژی در سال 1957 در كتاب «رهبري در اداره» مطرح ساخت. او به مواردي مانند قابليت هاي ممتاز كننده سازمان و ايجاد هماهنگي بين وضعيت دروني و انتظارات بيروني سازمان اشاره كرد و بطور تلويحي موضوع اجراي استراتژی را مطرح ساخت(مینتزبرگ،1990،ص111).
اما براي اولين بار واژه استراتژی توسط «آلفرد چندلر» در سال 1962 در كتاب «استراتژی و ساختار» به كار رفت. وي تاريخچه ده ها شركت بزرگ تجاري آمريكا را مورد مطالعه قرار داد. در نتيجه مفهوم استراتژی در درك رفتار و به ويژه رشد سازمان هاي تجاري هويدا شد.
علاوه بر اين، موضوع مهم ارتباط بين استراتژی شركت و ساختار آن پديدار گشت. هر چند «چندلر» بر اهميت ارتباط بين سازمان ها و بازار تأكيد داشت، توضيحات وي دربارة واقعيت فرمول بندي و اجراي استراتژی كاملاً روشن ساختكه اين ارتباطات بياندازه پيچيدهتر از آني هستند كه قبلاً فكر ميشد(منزفیلد ، 1996،ص45).
موضوع اصلي كتاب «چندلر»، انتقال استراتژیي از وضعيت تك محصولي به تنوع محصولات بود. اين تنوع، مشكلات زيادي را براي سازمان هاي سنتي اوايل اين قرن پديد آورده بود. به عنوان مثال، شركت دوپونت در زمان جنگ اول جهاني و پس از آن براي كاهش وابستگياش به تجارت مواد منفجره كه كار اصلي آن بود، اقدام به ايجاد تنوع در محصولاتش كرد. اين شركت به سرعت دريافت كه ساختارش بيش از آن حدي متمركز است كه بتواند بر پيچيدگيهاي ناشي از اين اقدام غلبه كند. بنابراين، در سال هاي1921ـ 1919 دچار زيان شد. شايان توجه است كه مشكل دوپونت از استراتژی تنوع محصول به خودي خود ناشي نميشد، بلكه مشكل از ساختار سنتي آن بود كه نميتوانست اين استراتژی را به خوبي مديريت كند. در اين زمينه «چندلر» ميگويد كه در صورتي كه ساختار سازماني از استراتژی آن پيروي نكند، ناكارايي به بار خواهد آمد. راه حل مشكل دوپونت ميتوانست استفاده از ساختاري باشد كه «چندلر» آن را ساختار چند بخشي مينامد.
نوآوري ساختار چند بخشي درآن بود كه ميتوانست درعين ايجاد عدم تمركز در مسئوليت هاي عمليات كه به واحدهاي توليد محصولات گوناگون تفويض ميگشت، استراتژی كلي سازمان را در كنترل مديران سطح بالا نگه دارد. عامل اصلي موفقيت اين گونه ساختار آن بود كه مديران ردة بالا را كه مسئوليت سرنوشت كل سازمان را در دست داشتند از مسئوليت هاي مربوط به امور روزمره دور كرده و زمان، اطلاعات و حتي تعهد روانشناختي لازم را براي برنامه ريزي بلند مدت براي آنان فراهمميساخت(وتینگتون ،1996،صص612-617).
به مرور واژه استراتژي در عرصه كسب و كار نيز مطرح گرديد. در اينجا بدست آوردن سهم بازار ايده اصلي استراتژي را القا مي نمود و مجموعه فعاليت هايي را شامل مي شد كه اهداف سازمان را در برابر عوامل محيطي (تهديدها، فرصتها و نقاط قوت و ضعف)تامين نمايند(آنسف وهمکاران ،1979).
آنچه امروز از استراتژي در ذهن ها متصور مي گردد، درازمدت بودن آثار آن، تحول و نوگرايي مي باشد(ایکاف،1375). در عين حال كاربري مدرن اين واژه طيف نسبتاً گسترده اي را مي پوشاند كه مي توان به تعاريفي درسطوح مختلف ملی تا کسب وکار ودر حوزه های متنوع سازمانی اشاره نمود.
1-1-6-3- پنج مفهوم برای استراتژی
از زماني كه «چندلر» واژة استراتژی و تعريف خود را از آن ارائه كرد تاكنون هر دانشمندي فراخور نگرش خود تعريفي از استراتژی ارائه كرده است. اين باعث شده است كه هر يك از دانشمندان به جنبهاي از اين مفهوم توجهكنند و نهايتاً به برخي از زواياي آن كمتر توجه شود.
کویین ،مينتزبرگ وجیمز به گونه ای استادانه استراتژی را در قالب پنج واژه تعریف نموده اند. یعنی استراتژي را می توان به معنای طرح ، مانور ، الگو ، موضع و يا دیدگاه تعریف نمود. شرح این واژه ها در ادامه خواهد آمد(مینتزبرگ وهمکاران ،1991،صص12-19).
1-1-6-3-1- استراتژی به معناي طرح
تقريبا از هر كس بپرسيد خواهد گفت استراتژی يك طرح است; يعني يك سري اقدامات آگاهانه به منظور برخورد با يك وضعيت خاص مي باشد. كودك براي عبور از يك حصار، «استراتژی» دارد و هر شركت نيز براي تسلط بر بازار از «استراتژی» بهره ميبرد. بر مبناي اينتعريف، استراتژیها دو ويژگي اساسي دارند: يكي آنكه پيش از به كاربردنشان ايجاد ميشوند و دوم آنكه آگاهانه و هدفدار به وجود ميآيند. اغلب به طور روشن و در قالب رسمي بيان ميشوند و گاهي نيز رسماً بيان نميشوند ولي به همان روشني در ذهن اشخاص وجود دارند.
1-1-6-3-2- استراتژی به معناي مانور
استراتژی مي تواند يك نوع مانور هم باشد: يعني عمليات ويژهاي که براي غلبه برحريف يا رقيب مي باشد. به اين ترتيب ،يك شركت ممكن است براي متوقف كردن رقيب خود از ساختن يك كارخانه جديد او را تهديد به گسترش ظرفيت كارخانه خود بكند. در اينجا استراتژی واقعي (يعني قصد واقعي) شركت تهديد است و نه گسترش فعاليت ها; و اين يك صف آرايي است(همان منبع،صص14-15).
1-1-6-3-3-استراتژی به معناي الگو
اگرچه استراتژیها مي توانند از پيش انديشيده شوند، اما بايد دست يافتني هم باشند. بهعبارت ديگر، تعريف استراتژی به معناي يك نقشه پيش از اقدام، كافي به نظر نميرسد; بلكه بهتعريفي نياز است كه در بر گيرنده نتيجهاي باشد. يعني استراتژیهايي كه در خلال آن اقدامات لازم پيگيري شدهاند. به بيان ديگر، لازم است استراتژیهايي را بشناسيم كه سازمانها واقعاً به آنها دست يافتهاند، نه اينكه تنها قصد پيگيري آنها را داشتهاند.از اين رو استراتژی را مي توان يك الگو دانست؛ الگويي كه يك سري اقدامات را در پي داشته باشد.
براساس اين تعريف، استفاده «پيكاسو» از رنگ آبي براي مدتي يا تصميم «هنري فورد» براي عرضه مدل «تي» فقط به رنگ مشكي، استراتژی به حساب مي آيد. به عبارت ديگر، با اين تعريف ميتوان گفت استراتژی تداوم رفتار است ،چه انديشيده شده باشد يا نباشد.
بايد توجه داشت كه تعاريف ما از استراتژی به عنوان نقشه و الگو ميتوانند كاملاً مستقل از هم باشند: نقشهها ممكن است تحقق نيابند و الگوها شايد بدون نقشهاي باشند كه از پيش انديشيده شده باشند. اما اغلب استراتژی ها را مي توان در ميان طيفي قرار داد كه بين اين دو كشيده مي شود.
1-1-6-3-4- استراتژی به معناي موضع
مینتزبرگ در چهارمين تعريف خود، استراتژی رابه عنوان يك موضع در نظر گرفته شده است. به معناي دقيقتر، استراتژی وسيلهاي است كه موقعيت يك سازمان را در محيط مشخص مي كند. به اين ترتيب استراتژی نيروي واسط ميان سازمان و محيط مي باشد. از نظر بوم شناسي، استراتژی يك «كنج» است; به كلام اقتصادي، موقعيتي كه در آن سود در يك مكان منحصر به فرد حاصل مي شود و به تعبير مديريت، يك «قلمرو» بازار توليد، يعني محلي در محيط كه منابع در آن متمركز ميشوند.
بايد توجه داشت كه اين تعريف از استراتژی با هر يك از تعاريف قبلي سازگاراست؛ يك موضع ميتواند از طريق طرح و نقشه (يا مانور) مشخص شده و به دست آيد يا اينكه از طريق يك الگوي رفتاري قابل حصول باشد.
1-1-6-3-5- استراتژی به معناي ديدگاه
در حالي كه تعريف اخير از استراتژی به خارج از سازمان نظر داشت و در پي يافتن جايگاه سازمان در محيط خارجي آن بود، تعريف بعدي توجه به درون سازمان و درون ذهن مجموعه استراتژيستها دارد. اين تعريف حاكي از آن است كه استراتژی يك ديدگاه است و محتواي آن تنها بیان يك موقعيت مشخص نمي باشد، بلكه نوعي تصور ذهني پايدار نسبت به جهان را در بر ميگيرد. بطور مثال، شركت «آي. بي. ام.» داراي بازاريابي قوي مي باشد و تمام تصميمات خود را حول آن شكل مي دهد.این در حالي است كه «مك دونالدز» به دليل كيفيت، خدمات، پاكيزگي و قيمت به شهرت دست يافته است. در اين ارتباط، استراتژی به سازمان همان نسبتي را دارد كه شخصيت به فرد.
در ميان تعاريف بالا، آخرين مورد حاكي از آن است كه استراتژی فراتر از هر چيز، يك مفهوم ذهني است. اين نكته بدان معنا است كه تمامي استراتژیها جنبه انتزاعي دارند و تنها در ذهن افراد ذينفع وجود دارند (يعني آنهايي كه استراتژیها را پيگيري ميكنند يا آنكه نسبت به پي آمد آنها علاقه نشان ميدهند).
نكته بسيار حائز اهميت در مورد اين تعريف آن است كه ديدگاه، يك امر «مشترك» است. همانگونه كه در واژههاي جهان بيني، فرهنگ، ايدئولوژي و الگو مستتر است، استراتژی ديدگاهي مشترك ميان اعضاي يك سازمان (يا گروه) بر مبناي اهداف و يا اقدامات آنها مي باشد. در واقع ،وقتي ما در اين ارتباط از استراتژی صحبت ميكنيم، پاي به قلمرو انديشه جمعي ميگذاريم (يعني افرادي كه هدف و يا عمل واحدي دارند). بدين ترتيب، نكته اساسي در بررسي استراتژی عبارت است از چگونگي درك و شناخت انديشه جمعي (يعني درك اينكه اهداف چگونه در درون مجموعهاي به نام سازمان پراكنده ميشوند تا به صورت مشترك درآيند و اقدامات چگونه بطور جمعي و در عين حال پايدار به اجرا در ميآيند).
«مينتزبرگ» معتقد است نبايد يك تعريف را بر تعاريف ديگر ترجيح داد، اگرچه از برخي جهات، رقيب و يا جانشين يكديگر هستند. با این حال، در بيشتر جهات مكمل هم بوده و هر يك عنصر مهمي را به بحث استراتژی اضافه مي كنند. براي مثال، استراتژی به مثابه طرح، بر نقش رهبري آگاهانه و ضرورت توجه به مقاصد قبلي توجه دارد، الگو بر عمل تاكيد دارد و اينكه استراتژی ها مي توانند بدون قصد و برنامه قبلي شكل گيرند؛ موقعيت، مفهوم زمينه يا بستر را معرفي مي كند و اينكه در موقعيت بيروني، ريشه دارد و ما را به توجه به رقابت و همكاري تشويق مي كند . ديدگاه به ما يادآوري مي سازد كه استراتژی چيزي جز يك مفهوم ذهني نيست و توجه ما را به جنبه خرد جمعي در استراتژی متمركز مي سازد.
او عقيده دارد با درك و تشريح تعاريف متعدد استراتژی، قادر خواهيم بود از سردرگمي ناشي از تعاريف متعدد اجتناب كنيم و فهم خود را از ماهيت فرآيند آن افزايش دهيم(رحمان سرشت، 1383، ص 148).
1-1-6-4- جمع بندی تعریف و مفهوم استراتژی
تعدد تعاریف موجود برای استراتژی در ادبیات بیشتر به خاطر تفاوت دیدگاه وجامعه علمی صاحب نظر ، الزامات محیطی ومشکلات ونیازهای سازمانی است. درجدول زیرنمونه هایی از تعاریف استراتژی آمده است. هدف از این کار نمایان ساختن رویکردهای نهفته در تعاریف صاحب نظران است.
جدول شماره 1-1 : مروری بر نمونه هایی از تعریف استراتژی از دیدگاه صاحب نظران
ردیف |
صاحب نظر |
حوزه بحث |
کلید واژه |
تعریف |
سال |
1 |
سلزنيك |
تئوري هاي سازمان |
تناسب وهماهنگی با محیط |
قابليت هاي ممتاز كننده سازمان و ايجاد هماهنگي بين وضعيت دروني و انتظارات بيروني سازمان |
1957 |
2 |
آلفرد چندلر |
ساختار |
تناسب ساختار با استراتژی |
استراتژی به معناي تعيين هدف هاي بلند مدت يك سازمان و گزينش مجموعة اقدامات و تخصيص منابع لازم براي دستيابي به اين هدف ها است |
1962 |
3 |
اندروز |
سازمان |
رویکرد تصميم گیری |
استراتژي مجموعه تصميماتي است كه يك سازمان اتخاذ مي نمايد |
1980 |
4 |
آرمسترانگ |
سازمان |
درون سازمان |
عمدتاً تأکید استراتژی بر چگونگی تحقق اهداف است. استراتژی وسیله و ابزار ایجاد ارزش است |
1397 |
5 |
کویین ،مينتزبرگ وجیمز |
استراتژی |
تلفیق نظرات |
تلفیق نظرات محققان از تعریف استراتژی در پنج واژه شامل طرح و نقشه، صف آرايي، الگو، موضع و يا ديدگاه |
1991 |
6 |
پورتر |
استراتژی |
انطباق با محیط |
ماهیت استراتژی عبارت از مرتبط کردن یک شرکت به محیط اطرافش است. |
1996 |
7 |
تامپسون و گمبل |
استراتژی |
رقابت موفقیت آمیز و دستیابی به اهداف |
نقشه بازی مدیریت برای دستیابی به یک جایگاه در بازار، هدایت عملیات خود، جذب و خشنود کردن مشتریان، رقابت موفقیت آمیز و دستیابی به اهداف سازمان |
1391 |
8 |
بی سی جی |
استراتژی |
موقعیت رقابتی |
استراتژی را امری مربوط به جایگاه سازی در میدان رقابت می دانند |
|
9 |
دیوید |
استراتژی |
هدف- ابزار |
استراتژی ها ابزارهایی هستند که شرکت می تواند بدان وسیله به هدف های بلند مدت خود دست یابد. |
۱۳۸۶ |
10 |
مينتزبرگ |
سازمان |
الگوی رفتاری و چگونگی تحقق هدف |
استراتژی برنامه و الگوی رفتاری سازمان برای تعیین موقعیت آتی و ارائه شمای کلی از چگونگی تحقق هدف ها است |
1980 |
11 |
پیسانو |
مفهوم استراتژی |
الگوی رفتاری برای رقابت موفق |
استراتژی هیچ چیز به جز تعهد به یک الگوی رفتاری مشخص به منظور پیروی در یک رقابت نبوده و به یک فرض اساسی منتج می شود که عبارت است از اینکه “چه چیزی موجب پیروزی می شود”. |
2012 |
12 |
هوفر و شندل |
منابع سازمان |
تناسب قابلیت ها با محیط |
استراتژی یعنی فعالیت هایی که تأمین کننده هماهنگی بین منابع داخلی و قابلیت های سازمان با فرصت و تهدیدهای محیط بیرونی است. |
1978 |
13 |
ایگور آنسف |
سازمان |
موقعیت یابی برای موفقیت مستدام |
مدیریت استراتژی برداشت جامعی است در جهت مسئولیت خطیر و روز افزون مدیریت عمومی که به موجب ان سازمان در ارتباط با محیط ، جایگاه خود را طوری تعیین می کند که موفقیت مستدام آن را تامین نماید و مانع غافلگیری آن در چالش وقایع شود. |
1990 |
14 |
گرنت |
شرکت |
هدف- وسیله |
ابزاری است که افراد و یا سازمان ها از طریق آن به اهداف خود دست پیدا می کنند. |
2013 |
همچنانكه ملاحظه می شود، ارائه يك تعريف واحد از استراتژی غيرممكن است. چافه می گوید براي ايجاد درك مشترك از استراتژی مي توان روي مفاهيم زير به توافق رسيد(چافه ،1985، صص89-98).
استراتژی سازمان و محيط را مورد توجه قرار مي دهد. جدايي ناپذيري محيط و سازمان از اصول تفكر استراتژیک است. استراتژی، مورد استفاده سازمان واقع مي شود تا بتواند با تغييرات محيط روبرو شود.
استراتژی ذاتاً موضوع پيچيده اي است. زیرا تغييرات محيطي باعث ظهور تركيباتي نو و جديد از شرايط و موقعيت ها مي شود. ماهيت استراتژی غيرساختاري، غير برنامه ريزي شده و غيرتكراري مي باشد.
استراتژی روي كل سازمان اثر بهسازي و ثمربخش مي گذارد. تصميمات استراتژیک ايجاد يك وضعيت مناسب تري براي سازمان را به همراه دارند.
استراتژی هم بر محتوا و هم بر فرآيند تاثيرگذار است. مطالعه استراتژی شامل محتواي استراتژی و فرآيندي است كه منجر به تصميم و اجرا مي گردد.
استراتژی تنها يك فعاليت فكري و نظري با مبناي آگاهي نيست. نظريه پردازان معتقدند استراتژی ها انواع مختلفي دارند (استراتژیهاي آگاهانه، خودجوش و ظهوريافته).
استراتژی در سطوح مختلف وجود دارد. سطوح ملي كه چه صنايع و تكنولوژي هاي ملي قابل توسعه هستند، سطح بنگاه كه در چه تخصص هايي(صنعت یاکسب وکار) واحد صنفي ايجاد كنند، سطح واحد صنفي (كسب و كار) كه در چه محيطي بايد رقابت كنند و سطح کارکردی كه با چه هزينه اي مي توانند توليد نمايند.
استراتژی با فرآيندهاي مختلف فكري همراه است. به عبارتي همانطوركه با كارهاي مفهومي/ ذهني هماهنگي دارد با فعاليت هاي تحليلي نيز هماهنگي دارد. برخي از صاحب نظران تاكيد بيشتري روي جنبه هاي تحليلي استراتژی دارند در صورتي كه عده اي ديگر روي جنبه هاي مفهومي استراتژی تاكيد مي نمايند كه اكثراً توسط رهبران و مديران سازمان پياده مي شوند.
1-1-6-5- ابعاد مشکل ساز و راه حل
پورتر در یک سخنرانی در لندن در تشریح اینکه چه چیزی استراتژی نیست می گوید ” گاهی می بینم که مثلا شرکتی می گوید که می خواهم بین المللی بشوم و یا هزینه های تحقیق و توسعه را افزایش بدهم. اینها استراتژی نیست، بلکه اهداف کمی و کیفی و یا خط مشی هایی برای رسیدن به موقعیتی در بازار است که مزیت رقابتی پایدار ایجاد نماید. این نقطه نظر سایر افراد جامعه علمی طرفدار کسب مزیت رقابتی کسب وکار و نگرش سازمان صنعتی است.
در تحقیقات اولیه سازمانی مانند چندلر، توجه به سوی انطباق شرایط درون سازمانی با الزامات محیط بیرونی جلب شده است. به همین دلیل ، تعریف ارائه شده برای استراتژی همه جنبه های مختلف پاسخ به محیط را دربر می گیرد. می توان گفت که این ها به جنبه های ساختاری برای انطباق سازمان با محیط خود توجه ویژه دارند.
گروهی دیگر تلاش نموده اند که ماموریت استراتژی را شکل دهی رفتار افراد قلمداد نمایند. درواقع، این گروه به جنبه های روانشناختی سازمان توجه نموده اند.
اما به تعاریف اخیر که می رسیم، به جنبه کلی استراتژی به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف اکتفا می شود. یکی از دلایل این امر، استفاده گسترده از واژه در اغلب نظریات سازمان و مدیریت است. امروزه کمتر می توان حوزه ای از مطالعات سازمانی را یافت که به جنبه استراتژیک آن توجه نشده باشد. بررسی شرایط محیطی و تلاش برای یافتن جهت گیری(استراتژی) حوزه برای انطباق با محیط در حوزه های سازمانی مانند منابع انسانی، فناوری اطلاعات و غیره جزو بررسی های رایج شده است.
حال این سوال مطرح می شود که آیا تعریف کلی هدف- وسیله(استراتژی) می تواند کلیه نیازهای مطرح شده را پوشش دهد؟ پاسخ این است که این تعریف کلی است و اگر بخواهیم آن را برای هر حوزه عملیاتی کنیم، به تعاریف متعددی می رسیم و یکی از ابعاد مشکل ساز تعریف و مفهوم استراتژی در ادبیات مدیریت استراتژیک همین است.
ما برای حل این جنبه مشکل ساز یک راه حل داریم: استراتژی ابزاری برای رسیدن به هدف است ولی این ابزار برای هر حوزه مورد نظر سازمانی وهدف ونتیجه مورد انتظار، مختص خودش تعریف می شود. براین اساس، برای استراتژی مدیریت پورتفولیوی شرکت، استراتژی بهینه سازی ترکیب فعالیت های موجود به کار می بریم. به همین منوال، استراتژی حوزه منابع انسانی و یا حوزه فناوری اطلاعات خواهیم داشت. استراتژی های ژنریک پورتر در دسته استراتژی تعیین موقعیت رقابتی برای هرکسب وکار جای می گیرد. نوع بندی وسطح بندی استراتژی در مباحث بعدی به طور کامل عملیاتی می شود.